حس می کنم خیلی دلش می خواد بیاد بیرون بازی کنه
صبحها پدر بابا در میومد تا بیدارم کنه ولی اینروزها کافی یکبار صدام کنه تا نینی گولو بیدار بشه و با مشت و لگد مجبورم کنه از تخت بیام بیرون
زورش اونقدری شده که با تکوناش کل شکممو تکون میده و گاهی چنان میزنه زیر معده ام یا رو مثانه ام که می پرم هوا
و گاهی که گل پسر یا بابا با صدای بلند حرف می زنند و اون خوابه بهشون هشدار می دم یواش بچه خوابه بیدار نشه
وقتی گرسنه هستم تا میخورم منو می زنه و رسما خودشو تحویل می گیره
گرچه با اومدنش خواب و راحتی و اسایش من از بین می ره ولی منم دلم میخواد زود بیاد کنارمون چون میدونم خیلی دلش می خواد بیاد بیرون و از بس گل پسر می بوسدش هواییش کرده
ولی اول باید برسه حسابی
وعده دیدار 3 ماه و نیم دیگه