رفتیم سد مثلا ماهیگیری
زن و مرد ریخته بودند تو اب
دختری غرق شده بود و مردی کشون کشون اوردش بیرون وقتی جون گرفت پاشد رفت
بابا و گل پسر زودی لباس کندند رفتند داخل اب دست و پایی زدند و ماهی هم که نتونستند بگیرند
منم کنار اب گل پسر کوچیکه رو تاب میدم گریه نکنه
میان بیرون و داخل ماشین بابا به گل پسر میگه: برو پایین و تا نگفتم نیا تو
گل پسر مدام سرک میکشه ببینه بابا داخل ماشین چکار می کنه
بابا در حال تعویض لباس مدام نگرانه گل پسر سرک نکشه از شیشه ماشین که یکهوویی در کنار نن جوون باز میشه و گل پسر ظاهر میشه: چکار میکین؟
بابا با شورت تازه پوشیده اش :مگه نگفتم نیا
نن جوون : مگه نگفت نیا ؟
گل پسر : هان چیه مگه من پسر این مرد لاغر نیستم؟ چی میشه ببینمش؟
نن جوون :
مرد لاغر :
گل پسر کوچیکه :
یعنی این همه جواب رو از کجا میاره این گل پسر بامزه