خداروشکر مثل گاو خوردنهام کمی تعدیل شده و نصف شبها بعد از دستشویی ساعت 4 تندی میرم تو جام و بالشم رو بلند می کنم و خودمو به خواب می زنم تا دلم ضعف نکنه و مجبور نشم برم تو اشپزخونه و هی بلنبونم
افت فشارم هنوز همراهمه و مونس هر دمم با اینکه کمتر شده و تازه کشفیدم هر دو سه ساعت باید چیزی بخورم والا فشارم می افته
و فعلا فقط صدای کلفت بابای بچه هاست که اول صبح بهم حالت تهوع میده و پریشب که مدام هشدار دادم حرف نزن حالم بد میشه و اونم گوش نکرد پریدم ناخنهامو فرو کردم تو پوست نازک جلوی ارنجش و اونم هر یک دقیقه می گفت : ذلیل بشی الهی داره می سوزه و من بازم معده ام زیرو رو می شد
دیشب بعد از مدتها که هوس هندوانه با پوست سبز تیره و درون قرمز و ابدار و خوشمزه کرده بودم بابا رفت یک هندوانه گنده سبز مایل به زرد خرید که بزور تو بغلش جا میشد و درونشم نصفش پوک و تلخ و نصف دیگرش شیرین ولی صورتی بود و کلا رید تو ویار هندوانه ایم
گلاب بروتون گلابی هم خریدم و سه نفری یکی رو زدیم به بدن مطمنم بچه ام مثل خودم دست و دلباز میشه
و اینکه هر کی بهم می رسه میگه : حامله ای؟ میگم بهم میخوره حامله باشم؟
میگه اخه شکمت هم جلو اومده
میگم ناسلامتی یکبار زاییدم ها دختر نیستم که شکمم تخت باشه
و من خودمو می زنم به اون راه و طرفم هم تو دلش حتما گوهی میخورونه بهم ولی طاهرا قانع میشه
دوستم هم هربار می پرسه حامله شدی یا نه میگم هر چی خدا بخواد و خبر نداره و مدام گزارش حاملگیشو ازش می گیرم الان باید یک ماه و خورده ایش باشه
سر گل پسر و گل پسرش گفتم مسابقه است ببینیم کی زود حامله میشه و من اول شدم سر دومی هم من اول شدم و اون همش میگه انشالله توهم حامله میشی عیب نداره منم بدجنسیم بیشتر گل می کنه حالا حالاها نمی گم بهش
خلاصه حالا که حالم داره بهتر میشه دوز بدجنسی و اذیت کردنام می ره بالا
الهی حالم بهتر و بهتر بشه ملت از نبودنم داشت نفس راحت می کشید