-
یهودا
دوشنبه 22 آبان 1396 02:11
نن جوون و بابا با بهانه آمپول زدن گل پسر کوچیکه و خونه رو سپردند دست گل پسر رفتند بازار در حالیکه دو برادر با توپ تو حیاط بازی میکنن ربع ساعتی بعد نن جوون برمیگرده خونه و تا به در حیاط میرسه شاهد خرده شیشه روی زمین میشه با احتمال بروز تصادف دکمه آیفون رو میزنه تا در حیاط باز میشه گل پسر کوچیکه مثل جرقه در هال رو باز...
-
وقت نشناس
شنبه 20 آبان 1396 00:29
صبح اول وقت گل پسر با عشقی ناب و بردرانه خطاب به گل پسر کوچیکه : داداش بوس گل پسر کوچیکه با لحنی خشن و خشک و جدی شبیه لحن نن جوونی : گل پسر ! الان وقت بوس موس نیست هاااا
-
از فواید مسواک
چهارشنبه 19 مهر 1396 01:43
گل پسر کوچیکه از وقتی بیدار شده در حال شکسن و خوردن پسته است و چون گرمش شده بلوز و شلوارشو کنده با رکابی و شورت عینکی سر بساط پهن شده ناگهان مغز خیرندیده ای میوفته رو پاش و از سوراخ عینکی شورتش میره داخل دقایقی بعد که گل پسر کوچیکه میخواد بره دستشویی تا شورتشو درمیاره مغز ناقلا میوفته رو پادری داخل هال دم در دستشویی...
-
پاگشا
جمعه 14 مهر 1396 21:16
گل پسر کوچیکه اویزان بابا میره مغازه اش روبروی مغازه اونور میدان دو وجبی قهوه خانه ایست که چایی سرو میکنه با قلیان و تاس بازی و کلی مرد پیر و گاهی جوان بیکار که از صبح تا ظهر و بعد ناهار تا شام و بعد شام تا وقتی زناشون با لنگه دمپایی نیاد دنبالشون ، اونجا ولو هستند گل پسر کوچیکه میره اونور خط مرکزی میدان پسر قهوه خانه...
-
خوشبختی نن جوونی
جمعه 14 مهر 1396 04:40
خوشبختی یعنی گل پسر کوچیکه که از صبح تا شب خرابکاری میکنه با گل پسر دعوا میکنه شیرین زبانی میکنه ساعتها مخت رو میخوره ناز و نوازشت میکنه و گاهی بی مقدمه نیشگونت میگیره یا وقتی خوابی چنگت میندازه و سعی میکنه چشمتو با انگشتش در بیاره و وقتی بیدار میشی تا دعواش کنی میبینی همه اینکارارو تو خواب انجام داده و کنارت خرو پف...
-
بابا باباست
جمعه 14 مهر 1396 04:28
بعد ۱۱ سال بالاخره دایی بابا ناخواسته و بنابر اجبار روزگار قدم رنجه فرموده مهمان خانه برادرزاده شان میشوند گل پسر کوچیکه که بسیار معاشرتی هستند تا نگاه و لحن مهربان نن جوون با دایی پیر بابارو میبینه بیخطر بودنش رو تشخیص میده در حالیکه رو زانوی دایی نشسته سرگرم شیرین زبانی است سوال و جوابشون ادامه داره تا میرسه به...
-
هات چاکلت
چهارشنبه 8 شهریور 1396 00:51
چند صباحی است که نن جوون با گل پسرانش در خانه خاله بزرگه گنگر نخورده لنگر انداخته از روزی که لنگر انداخته مشغول عملیات مشترک رب پزی ، خیارشور گذاری ، کنسرو لوبیا، پاک کردن گندم برای بلغور ، ترشی لیته گذاری ، فریز کردن سبزی برای خورشت قورمه سبزی و درست کردن رشته خانگی با خاله بزرگه میباشد و در هر لحظه از عملیات مذکور...
-
گول زنک کوچک
چهارشنبه 8 شهریور 1396 00:38
برای خرید یک کیلو سبزی نن جوون و گل پسر کوچیکه بهمراه خاله بزرگه شیک و پیک کردیم راه افتادیم هنوز پیچ اول کوچه رو رد نکردیم که گل پسر کوچیکه زد رو ترمز : من خوابم میاد بریم خونه بعد کلی خندیدن به ریش نداشته گل پسر کوچیکه : جک قشنگی بود بچه راه بیفت تا خیابان اصلی راهی سرپایینی رو پای پیاده طی کرده و به عمو سبزی فروش...
-
آینه عبرت
پنجشنبه 26 مرداد 1396 12:49
مراسم دستشویی رفتن گل پسر کوچیکه دست کمی از رد کردن هفت خوان رستم نداره اولش که میگه جیش ندارم و دو دستی میچسبه به کله بینوا با کلی قربان صدقه رفتن راضی میشه بره دستشویی کلی اب بازی میکنه و با اکراه و ناز و ادای فراوان میاد بیرون پوشاندن شورت و شلوارش سخت ترین مرحله کاره اخرش با تهدید به اینکه گربه میاد اونجاتو میخوره...
-
ادمی را ادمیت لازم است
پنجشنبه 26 مرداد 1396 12:34
گل پسر کوچیکه با قد و قواره کوچیکش اراده ای بس بزرگ داره هیچ چیز در هیچ کجای خانه دور از دسترسش نیست چهارپایه ای پلاستیکی داره که در ارتفاعات خانه کمک حالشه یعنی هر چیزی در ارتفاعات رو با کمک چهارپایه ی سیارش به پایین میکشه اول صبحی وسط صبحانه چشمش به سگ باطری خورش میوفته که با شکم باز کناری افتاده چهارپایه رو میاره...
-
دست بالای دست
یکشنبه 22 مرداد 1396 02:15
از همون روز اول تولد گل پسر کوچیکه تا الان که دو سال و سه ماهه شده ؛ هنوز که هنوزه این بچه هیولا با شستن کله اش مشکل اساسی داره از لحظه ای که بالاتنه اش رو لخت میکنی یکریز ناله میکنه میگه حوله چرا که بنا بر تجربه دو ساله اش فهمیده که در اوردن بلوز یعنی رفتن به حمام و امدن حوله یعنی در رفتن از حمام و نن جوون که همیشه...
-
۱۸+
دوشنبه 26 تیر 1396 01:41
گل پسر کوچیکه در حال پرسه زدن تو اشپزخونه و بلعیدن هرچیز قابل خوردنه که بابا از سر کار میاد با دیدن لبخند نن جوون و ندیدن قیافه دژخیمانه و نشنیدن جیغ بنفش نن جوونی جرات پیدا میکنه تا کمی عشق در بکند و بوسه ای عاشقانه بدزدد گل پسر کوچیکه مات و مبهوت نگاهی میکند و با کمی ترس و صدایی لرزان : بابا ؛ مامانمو نکن! بابا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 خرداد 1396 01:36
گل پسر از اولین روز تعطیلات تابستانیش تبدیل به کودک کار شده و صبحها ساعت ۷ با چشمانی نیم باز توسط پدرش کشان کشان به مغازه جدید الاتاسیس پدر برده میشه تا فروشندگی کنه چند روز اول مشتریها کشایتشو به پدر بردند که گل پسرت سرشو میکنه تو کامپیوتر چیزی هم ازش میپرسیم عصبانی میشه نن جوون : گل پسر فروشنده باید خوش اخلاق باشه...
-
قصاص به قیامت نمی ماند
جمعه 26 خرداد 1396 01:13
وقتی دو سال تمام به بهانه بچه داری روزه خواری کنی نتیجه اش این میشه که : ناقلای کوچیکت روزی شونصد بار به بهانه اومدن عنش تورو با دهن روزه و تنی ناتوان بکشونه تو توالت و بزور چند قطره جیش تحویلت بده و وقتی بپرسی پس عنت کو با چشمانی براق لبخندی پر از دندانهای ریزش تحویلت بده
-
از دست رفته
دوشنبه 30 اسفند 1395 02:19
از کله صبح همه اعضای خانه کوزت وار در حال خانه تکانی هستند که تلفن خانه زنگ میزند پشت خط پسر کوچیکه دایی شماره ۵ است: من از صبح منتظرم چرا گل پسر نمیاد خونه مادربزرگ تا گل پسر مطلع میشود پسردایی از دهاتشان (تهران) امده شال و کلاه میکند و مخ پدر را میخورد که برویم خانه مادربزرگ پدر که ناچار به بردن خواهر عزیزشان به...
-
رجب
دوشنبه 30 اسفند 1395 02:07
گل پسر با لحنی بسیار جدی و کمی تهدیدامیز: نن جوون من یکم دیگه بزرگ بشم با اون چیزی که بابا موی دماغشو میزنه وسط این دوتا ابرومو میزنم ها نن جوون شگفت زده از صراحت و جسارت گل پسر: چرا؟ گل پسر : اخه دارم یواش یواش شبیه رجب میشم رجب را تعریف کنید : رجب شخصیت کمدی ترکیه ای با ابروهای پیوندی سیاه و کلفت و بدنی پر مو چون...
-
مکافات عمل
چهارشنبه 12 آبان 1395 00:22
نن جوون با درد پنهان و همان حس مردن زودهنگام رو به گل پسر : گل پسر اذیتم نکن میمیرم یتیم میشید نامادری میاد کتکتون میزنه گل پسر : نا مادری دیگه چیه؟ نن جوون : منکه مردم باباتون میره یک زن جوون و خوشگل و می تی شی مامانی میاره اسمش میشه نامادری گل پسر : زن کفتار من نمیزارم نن جوون : پس کی بچه رو بزرگ کنه واستون غذا بپزه...
-
مفهوم شرطی شدن
سهشنبه 11 آبان 1395 03:35
از وقتی گل پسر کوچیکه رو تخم چشم اهل خانه جلوس فرمودند خواب شبانه نن جوون به شب بیداری تبدیل شده و از وقتی فرق پستونک و پستون رو فهمیدند طی حرکتی بسی انقلابی پستونک رو به دورترین جای ممکن همان زمین زیرپایشان پرتاب کردند و شبها تا صبح از پستان نن جوون اویزان شدند و علاوه بر شب بیداری تمام شیفت تاولهای دردناکی بر روی...
-
تا نخورم نخسبم
یکشنبه 2 آبان 1395 01:27
دردل بابا با نن جوون نصف شب بعد خو ابیدن گل پسران: به گل پسر میگم چرا به حرفم گوش نمیدی؟ گل پسر : تو که منو نمیزنی چرا به حرفت گوش بدم
-
حرف مرد یکیه
دوشنبه 26 مهر 1395 00:32
گل پسر کوچیکه معامله گر خوبی میشه یاد گرفته نرینگی یعنی عرضه و تقاضا یاد گرفته هیچ لطفی بی عوض نیست یاد گرفته برای وصال به ممه های عزیزتر از جانش باید چیزی تقدیم نن جوون کنه ا ولین و دم دست ترین رشوه گوشی نن جوونه هر چند دقیقه که هوس کنه تند نگاهی به اطراف میندازه و گوشی رو میاره میزاره تو دست نن جوون و بیصدا نگاهش رو...
-
نوری در تاریکی
دوشنبه 11 مرداد 1395 03:01
گل پسر 3 سال رو که رد کرد خواستیم ادای ننه باباهای باکلاس رو در بیاریم و کمی به فکر اینده گل پسر باشیم ؛ علیرغم تمام لگد پرانیهای گل پسر کشان کشان بردیمش کلاس زبان نام نویسیش کردیم فرداش اومد با شعری نصفه انگلیسی نصفه زبان مادری : وان تو تری تومانی گئیدی = یک دو سه تنبانشو پوشید شب بعد خوابیدن گل پسر شورای دونفره...
-
همراه همیشگی
جمعه 10 اردیبهشت 1395 01:32
مرض لاعلاج گل پسر حضور پرشور و دائمیش در تمام مراحل حساس زندگی افرادخانواده است : میخوای بری توالت یکهو مثل جن قبل تو میپره تو میخوای چیزی بزاری دهنت یکهو با نیش باز و نگاه مچ گیرانه جلو روی ادم ظاهر میشه میخوای بوس و بغل کنی یکهو میبینی کله شو کرده وسطتتون و محکم هر دو رو بغل کرده یا اگر دیر کنه از راه دور داد میزنه...
-
غریزه فراتر از فرهنگ
جمعه 3 اردیبهشت 1395 02:12
واسه ساعت 10 تا 11صبح جلسه گذاشتند تو مدرسه دقیقا ساعتی که منو گل پسر کوچیکه غرق خواب ناز بعد صبحانه ایم صدالبته بدون هیچ گونه کک گزیده گی گرفتیم خوابیدیم ظهر گل پسر بقصد باج گیری : نن جوون جلسه هم که نیومدی نن جوون : واسه چی بیام جلسه بهداشت دهان و دندان بود تو که دیگه مسواک هم نمیزنی گل پسر : هه دوتا زن اورده بودند...
-
خیانت
جمعه 3 اردیبهشت 1395 00:36
گل پسر حسب برنامه همیشگیش تبلت به دست رو مبل دراز به دراز افتاده در حالیکه فردا امتحان ریاضی داره نن جوون برنامه ازدواج رو تو کانال بلاد کفر میبینه یکی از عوامل برنامه رو نشون میده پسری جوان تازه کرک و پشم دراورده معصوم خجالتی نن جوون : گل پسر ببین این پسره چه خوشگله گل پسر سرتو تبلت سکوت میکنه این یعنی شروع یک فوران...
-
جدال بی حاصل
سهشنبه 24 فروردین 1395 00:23
در راستای گوش دادن به نصیحت دوستی جهت برقراری ارتباط با دوستانی چند به قصد جلوگیری از افسردگی نن جوونی ؛ نن جوون زنگیده به دوستی که پاشو بیا نزار من همش بخوابم افسرده بشم تا دوست بیاد روده های نن جوون که از بیدار بودنش تعجب کردند شروع به فعالیت نمودند هی نن جوون تحمل کرده تا دوست اومدنی پشت در نمونه هی روده ها فشار...
-
جاذبه
دوشنبه 23 فروردین 1395 23:34
وقتی گل پسر امتحان علوم داشته باشه و از چهارشنبه تا شب جمعه رو شیرجه بره تو تبلت و 3 تا غلط بیاره تو ورقه ؛ نتیجه اش این میشه که پول توجیبی اش رو میده کرانچی اتشین میخره میاره میده دست نن جوون و میره تا لباساشو قشنگ تا کنه بزاره تو کمدش و بعد اینکه نن جوون از شوک حاصل از مهربانی بیجا و نظم بی سابقه گل پسر بیرون میاد و...
-
درمانده
شنبه 7 فروردین 1395 01:45
سالها پیش وقتی گل پسر 4 _ 5 ساله بود با خودم بردمش ختم یکی از فامیل باباش تو مسجد بخاطر حضور در جمع زنانه با اخم فراوان یک بسته ادامس به دست، نشسته بود خانومی جوان سبزه و کوتاه قد از اشنایان سر به سرش میگذاشت و ازش ادامس میخواست بعد کلی اصرار و خواهش خانومه و نن جوون با اکراه و نارضایتی یک ادامس در اورد و داد بهش...
-
گل پسر خوش شانس
شنبه 7 فروردین 1395 01:23
قصد رفتن به خونه مادر زندایی بزرگه کردیم که پیرزنی تنها و دوستدار گل پسره گل پسر از بس غر زده معافش کردیم تا بمونه خونه مادربزرگ و گل پسر کوچیکه به بغل رفتیم خونش از شیشه پنجره نگاه کردم تکیه داده به دیوار پاهاشو دراز کرده و دستاشو رو پاهاش چفت کرده و نگاهش خیره به زمینه کلی ابراز خوشحالی کرده و هرچی دم دستش اومده...
-
نماز اول وقت
دوشنبه 2 فروردین 1395 21:24
روز اول عید گیوه هامونو ور کشیدیم تو باد و سوز و سرما راه افتادیم عید دیدنی گل پسر که قسمت اعظم عیدیهاشو خونه مادربزرگ از داییها و خاله ها گرفته دیگه ذوق عید نوروز از سرش افتاده و مشغول بازی با داداش رضاعیشه که خبرش میکنیم بپوش بیا بزور و نق و نوق و بزور تهدیدهای ابدار نن جوون دنبالمون راه افتاده تازه رسیدیم خونه عمه...
-
بلایی که به خیر گذشت
جمعه 14 اسفند 1394 00:22
داریم میریم خونه مادربزرگا گل پسر تبلتشو رو میزاره تو خونه تا چیزی دانلود بشه خونه مادربزرگ هر دو دقیقه میپرسه: کی میریم خونه حوصله ام سر رفت و بالا سر گل پسر کوچیکه که داره میمیره از بی خوابی ؛ انقدر سرو صدا میکنه تا بفرستمش خونه دیگر مادربزرگش پی نخود سیاه گل پسر کوچیکه کلی چنگ میندازه تو سر و صورتم تا بخوابه و تازه...