گل پسر حسب برنامه همیشگیش تبلت به دست رو مبل دراز به دراز افتاده در حالیکه فردا امتحان ریاضی داره
نن جوون برنامه ازدواج رو تو کانال بلاد کفر میبینه
یکی از عوامل برنامه رو نشون میده پسری جوان تازه کرک و پشم دراورده معصوم خجالتی
نن جوون : گل پسر ببین این پسره چه خوشگله
گل پسر سرتو تبلت سکوت میکنه این یعنی شروع یک فوران
نن جوون : هوووی گل پسر ببین این پسرو چه خوشگله نگاه کن الان میره ها
گل پسر تبلت بدست و نگاهی همچنان محو بازیش ناگهان نیم خیز میشه صداشو کلفت میکنه در حالیکه رگ گردنش قلمبیده: ببند اون تلویزیونو
نن جوون : واااا واسه چی خدایی خوشگل نیست
گل پسر با دهنی کف کرده و نگاهی خشمگین چون گاو میدان گاوبازی: بابای منو به یک مرد احمق فروختی
آخیش دلم باز شد... چندوقت بود نیومده بودم اینجا
اونم قدرِ خیارشور