نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

داستان پیدایش گل پسر دومی 1

یا خدا گفتیم و کار اغاز شد 93/6/31

یک بعد ظهر گرم تابستان از شدت گرما و عطش روزه داری پریدم زیر دوش نگاهم به کاشی های آبی مه بادی تمیز و صیقلی دیوار و قطرات زلال اب دوش بود که یکهوویی فکری بهم الهام شد : یک دختر بزایم و اسمش را بگذارم مهشید

 

خندیدم و با خودم گفتم : هه هه چه بی مزه 

 

چند دقیقه بعد بفکر فرو رفتم : خوب اگر بشه مگه چی میشه؟   

 

چند دقیقه بعدتر : اصلا من چیم از بقیه زائوها کمتره ؟ می زام خوبش هم می زام 

تا بابای اینده از سرکار اومد بدو بدو رفتم پیشش و گفتم : بیا یک بچه درست کنیم دختر باشه و من اسمشو بذارم مهشید 

 

آقای پدر که معلوم نبود از درست کردن دخترمان ذوق مرگ شد یا خود دخترمان ، شدیدا موافقت نمود  

و این چنین شد که افتادیم به تلاش شبانه روزی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد