گل پسر در حال کفی کردن ظرفای کثیف : نن جوون با دوستم پنج شنبه تو مغازه مهتاب ساعت 4 قرار گذاشتیم بریم تبلتهامونو ببریم برام اون کلش رو که گفتی اینترنت و می مکه رو حذف کنه یکجور دیگه اش رو بزنه که با اینترنت کار نمیکنه
نن جوون :مغازه مهتاب دیگه کجاست
گل پسر:همین سرکوچه ای دیگه
نن جوون: ها محراب رو میگی
گل پسر : چه میدونم چیه دوستم گفته اونو ببرم تو گروهی که تو هستی
نن جوون: وا یعنی چی میخواد چیکار اونا اشپزیه
گل پسر: منم گفتم اون گروه مال دختراست
نن جوون :چطور میخوای ببریش تو گروه
گل پسر : با زاپیا نصبش میکنم
نن جوون : ها تلگرامو میخواد نصب کنی
گل پسر : اره همون
به آخرین قرار نن جوونی فکر میکنم که با خواهرم میرفتیم گربه هارو حین دزدیدن کشک گیر می انداختیم دمشون رو با کش می بستیم و اونقدر با چوب میزدیم تا صدای بز بدند.
عروس دفاعش رو انجام داد راحت شد مادر
جیگر گل پسر با قرار گذاشتنش
قلبون عروس تحصیل کرده ام برم
ولی نن جوون درس اصلی رو زندگی یادت میده
دفاعش یک عمر طول میکشه
موفق باشی
من خاموش می خونمت. امروز صبح داشتم فکر می کردم چطوریا هستی .خوبی . سرت شلوغه یا چی :)
دستت درد نکنه
پیر شی الهی
خسته ام از شهریور پارسال تا الان اندازه انگشتای یک دست شب رو نخوابیدم
این چند ماه همش بیدارباش و راه بردن داداش کوچیکه گذشته
فعلا زنده ام چطور خدا عالم
دیوونه بازیم ساعت یک شب گل کرده بود و خواستم واسه یکی دو تا پست قبل کامنت بذارم که دیدم بسته ن. پس فعلا واسه همین میذارم تا بعدن.
هیچی دیگه! امیدوارم دو تا پسرتون زنده باشن و موفقیتهاشون رو ببینین. مثل اون خانم معلم هم امیدوارم واسه من هم بنویسه: "تو هم موفق باشی!"
اجازشون اقاست
لطف کردی