نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

دوستی بچه خرسه

قرار بود برای اعلام موجودیت و حیت نن جوون کارگر مزدور تامین اجتماعی یکسر بریم اداره کار

با دسیسه چینی قبلی بابا گل پسرو از مدرسه دربست میاره خونه، گل پسر کوچیکه رو میدیم دستش که این تو و اینم امانتی دست تو و کرمت هرکاری میخوای بکن فقط نذار از گریه کبود و سیاه بشه 

هنوز 5 مین نشده گوشی نن جوون دادش بلند میشه: نن جوون بیاین داداش شمارو میخواد

نن جوون: هنوز از در اداره نرفتیم داخل سرشو گرم کن الان میایم

کل کارمون 20 دقیقه نشده و هر از گاهی گل پسر زنگیده تا والدین ناسپاسش حواسشان باشد که چه فداکاری بزرگی در حقشان کرده و ذخیره ای شود برای فرمایشات اکثرا نامعقول آینده اش

هنوز از در وارد نشده گل پسر بچه رو مچاله شده تو بغلم جا میده و بابا از در وارد نشده بقچه مذکور خودش رو پرت میکنه بغلش

بوی ناسپاسی به دماغ نن جوون میخوره

دستهامو باز میکنم و با لحن اقاگرگه شنگول منگول میگم : پسر گلم بیا بغلم

گل پسر کوچیکه خیره نگاه میکنه یکدفعه دستهاشو دور گردن بابا حلقه میکنه روشو ازم برمیگردونه

اب سردی بر تن خسته نن جوون میریزه بابا ذوق مرگ میشه : پسر گل خودمه

با ناامیدی برای حفظ آبرو و حیثیت برباد رفته با نگاهی ملتمس دوباره دستهامو باز میکنم : بیا بغل نن جوون

با همان نگاه ساکت و سرد خیره میشه و ناگهان دستشو میاره بالا چند تا چک شالاپی میزنه تو صورتم

قهقهه بابا بلند میشه و دیگه کلا بیخیال ابرو و حیثیت میشم که گل  پسر کوچیکه تو بغل بابا صورتشو بطرف صورت بابا برمیگردونه بعد چند ثانیه نگاه ساکتش یکدفعه دستشو بلند میکنه چندتا چک شاتالاقی میزنه دم گوش بابا

صدای بابا از بیخ و بن قطع میشه و ابروی نن جوون فول شارژ میشه


سرآغاز روابط

گل پسر کوچیکه امروز بعد رفتن گل پسر به مدرسه رو به در ورودی هال شروع به صدا زدنش کرد

چشماشو محکم میبست و همزمان میگفت : ا'

انگار که داد بزنه و از صدای بلند خودش بترسه

وقتی جواب میدادم خنده اش میگرفت

بالاخره به عشق داداشش تصمیم به برقراری روابط با اعضای خانواده گرفت.


مذاکرات محرمانه

نن جوون تو اتاقش، درازکش، داره گل پسر کوچیکه رو میخوابونه بابا میاد برای گرفتن لیست خرید و بسیار عجله داره تا بابا دهنشو باز میکنه گل پسر آوار میشه وسط کلامش

آخر سر حوصله بابا سر میره : گل پسر از اتاق  برو بیرون

گل پسر با اکراه میدان رو خالی میکنه

بعد رفتن بابا ، نگاه خمار  خواب بعد ظهری نن جوون زل زده بیرون اتاق ناگهان داخل هال پشت میز چرخ خیاطی سر مار کبرایی رو میبینه که نرم و آروم تکون میخوره

برق از سرش میپره و چشمها قلمبیده میشن و ذهن همیشه در تلاطم نن جوونی دنبال اطلاعاتی در مورد شکار مار بدون خطر گزیدگی میگرده

چند ثانیه بعد عقل سلیم ندا میده : تکون نخور دقیقا بگو چی میبینی؟

نن جوون تکون نمیخوره تا وقتی سر مار اونقدری از پشت میز میاد بیرون که سفیدی چشم گل پسر هویدا میشه

تا میبینه نن جوون شوک زده و خیره نگاهش میکنه همونطور نرم و آروم سرشو عقب میکشه

ترس و وحشت نن جوون انرژی و قدرت جیغ و داد رو ازش سلب کرده پس تصمیم به سکوت میگیره تا ببینه آخرش چی میشه

گل پسر چندین بارسرک میکشه و با دیدن نن جوون منتظر عقب نشینی میکنه 

آخرش سکوت نن جوون در هم میشکنه: گل پسر تا کی میخوای اونجا بمونی؟

جواب نمیده یعنی من نیستم

نن جوون : نکنه تا شب میخوای اون پشت بمونی؟

گل پسر سرپا میشه تمام قد ظاهر میشه تصویر و صداش برمیگرده: چکار کنم منتظرم سرتو بکنی اونور بیام بیرون

نن جوون: حالا چرا رفتی اون پشت قایم شدی؟

گل پسر: چکار کنم شما نگذاشتید تو اتاق بمونم منم این پشت قایم شدم ببینم چی بهم میگید

یادش بخیر بچه که بودیم فیلمی میدیدیم  توش وجیهه خانم با قاشق قفل درهارو باز میکرد

 خدا پدرتو بیامرزه وجیهه خانم

احکام مشمول زمان

گل پسر اول صبحی: نن جوون من کی ازدواج میکنم؟

نن جوون : 20 سال دیگه با کمی تخفیف 15 سال دیگه

گل پسر: اه یعنی تا اون موقع نمیتونم چیز داشته باشم؟ بازی کنم

نن جوون 0-0 : چییییییییی؟

گل پسر با دستاش ادای بابا رو درمیاره که گوشی رو دو دستی چسبیده و تند تند دکمه هاشو فشار میده: گوشی دیگه 

نن جوون دل خون: بیخود زن که گرفتی باید بشینی با زنت صحبت کنی نه اینکه بری تو گوشی

گل پسر : اونم میگیره واسه خودش

نن جوون : اونم بیخود میکنه

گل پسر: میگیره

نن جوون : من مادرشوهرشم و نمیزارم بگیره تمام

گل پسر : خب حالا من کی میمیرم؟

نن جوون : خیلی سال بعد

گل پسر: اه یعنی من تا 50 سال دیگه نمیتونم گوشی داشته باشم؟ " منکه نمیرم توش فقط باهاش بازی میکنم"

فکر کنم کتاب دینی بچه ها عوض شده و طبق اظهارات گل پسر هر کس از نسل جدید بمیره بجای حوری گوشی گیرش میاد



در و تخته

وقتی نن جوون همه چیز یاب قهریده ، لال مونی گرفته

بابا: گل پسر ! اون زیرانداز زرده کجاست؟

گل پسر: همه جارو بگرد ؛ پیداش میکنی