نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

جدال بی حاصل

در راستای گوش دادن به نصیحت دوستی جهت برقراری ارتباط با دوستانی چند به قصد جلوگیری از افسردگی نن جوونی ؛ نن جوون زنگیده به دوستی که پاشو بیا نزار من همش بخوابم افسرده بشم

تا دوست بیاد روده های نن جوون که از بیدار بودنش تعجب کردند شروع به فعالیت نمودند

هی نن جوون تحمل کرده تا دوست اومدنی پشت در نمونه هی روده ها فشار اوردند 

اخر سر نن جوون توکل بر نیومدن دوست کرده رفته اتاق فکر

برگشتنی شماره دوست رو گوشی افتاده تماس بی پاسخ

تا بهش زنگ زده دوست گله مند : کجایی درو باز نکردی شکوندمش زنگ هم زدم بر نداشتی

نن جوون با شرمندگی و عذرخواهی میره تو حیاط پشت در و منتظر میمونه تا با شنیدن صدای پای دوست درو باز کنه

دوست میاد و تو حیاط سرسبز و پربار نن جوون که چغاله ها و گوجه سبز و  گوجه قرمزها چشمک میزنن گل پسر کوچیکه رو نگه میداره تا نن جوون خیار کدو بامیه بکاره

با تعارف و اصرار  نن جوون  ناخنکی به چغاله و گوجه ها میزنه و همونطور نشسته میفرسته به خندق بلا

ساعتی بعد میره تا پسرشو از سرویس مهد تحویل بگیره که یکهووو نن جوون یادش میاد دیشب حیاطو سم پاشی کردیم

برق از سر نن جوون میپره زنگ میزنه به دوست که بدو بیا اینجا پسرتو هم بیار که داری می میری

دوست میاد با کلی ادا و اطوار ابکی که ای وای چشمام سیاهی میره 

نن جوون پول میده دست پسر دوست میفرسته مغازه که برو شیر بخر بیار که ننه ات رو کشتم

دوست و پسرش قوطی های شیر رو جلوی چشمای متعجب گل پسر کوچیکه و چشمای نگران نن جوون سر میکشند و به ریش نداشته هر دو می خندند

پسر دوست که 6 سالشه پستونک یدکی گل پسر کوچیکه رو گیر میاره نیم ساعتی مک میزنه از ته دل و بعد صرف شیرینی جامانده از عید میرن

پستونک یدکی یکراست میره تو سطل زباله و نن جوون با تمام وجود ایمان میاره به بیتی از اشعار کتاب فارسی : 

 انکه خوابش بهتر از بیداری است     این چنین بد زندگانی مرده به

جاذبه

وقتی گل پسر امتحان علوم داشته باشه و از چهارشنبه تا شب جمعه رو شیرجه بره تو تبلت و 3 تا غلط بیاره تو ورقه ؛  نتیجه اش این میشه که 

پول توجیبی اش رو میده کرانچی اتشین میخره میاره میده دست نن جوون  و میره تا لباساشو قشنگ تا کنه بزاره تو کمدش

و بعد اینکه نن جوون از شوک حاصل از مهربانی بیجا و نظم بی سابقه گل پسر بیرون میاد و سراغ امتحانو میگیره ، گل پسر کلی حاشیه میره و با وجود حواس پرت کنی کرانچی اتشین اخر سر نن جوون کوتاه نمیاد و گل پسر با ترس ولرز ورقه امتحانو میده دستش

 با دیدن ورقه اول چشمای نن جوون دوبل هیکل میشه بعدش جیغش هوا میره  در حالیکه گوشه نگاهش به کرانچیه 

اخر سر وجود ارامبخش کرانچی رو دسته مبل  کار دست نن جوون میده و گل پسر جان سالم بدر میبره

 سوزش کرانچی اتشین با سوزش جوابهای غلط گل پسر قاطی میشه و از دهان تا ما تحت نن جوون رو به چالش میکشه

سوال : جهت جاذبه زمین به کدام طرف است؟ 

جواب گل پسر : علامت فلش به سمت بالا

همون بهتر که مردی نیوتن ندیدی یک ایرانی چطوری رید تو مهمترین اکتشافت

درمانده

سالها پیش وقتی گل پسر 4 _ 5 ساله بود با خودم بردمش ختم یکی از فامیل باباش تو مسجد

بخاطر حضور در جمع زنانه با اخم فراوان یک بسته ادامس به دست، نشسته بود

خانومی جوان سبزه و کوتاه قد از اشنایان سر به سرش میگذاشت و ازش ادامس میخواست

بعد کلی اصرار و خواهش خانومه و نن جوون با اکراه و نارضایتی یک ادامس در اورد و داد بهش

خانومه گرفت و گفت: اینو میبرم واسه پسرم وحید

گل پسر تندی ادامس رو از دستش قاپید و گفت : حالا که نمی خوریش ادامسمو پس بده

سالها گذشته و هر دفعه خانومه گل پسر رو دیده گفته : یک ادامس دادی بهم بعدش هم پس گرفتی و هر دفعه گل پسر شرمگین سرشو انداخته پایین 

روز اول عید تو کوچه بهش برخوردیم

خانومه : گل پسر یک ادامس دادی بهم اونم پس گرفتی

گل پسر چسبیده بهم پچ پچ کنان با خشمی فرو خورده: باید یک ادامس بخرم بدم به این پیرزنه تا دست از سرم برداره

گل پسر خوش شانس

قصد رفتن به خونه مادر زندایی بزرگه کردیم که پیرزنی تنها و دوستدار گل پسره

گل پسر از بس غر زده معافش کردیم تا بمونه خونه مادربزرگ

و گل پسر کوچیکه به بغل رفتیم خونش

از شیشه پنجره نگاه کردم تکیه داده به دیوار پاهاشو دراز کرده و دستاشو رو پاهاش چفت کرده و نگاهش خیره به زمینه

کلی ابراز خوشحالی کرده و هرچی دم دستش اومده چیده جلومون و مدام تعارف میکنه بخورید

و بخاطر سنگینی گوشهاش هرچی گفتیم نشنیده یا چپلوغ شنیده و از بس با داد و هوار حرف زدیم صدامون چند کوچه اونورتر رفته

بعد کلی حرف و مراسم بخور بخور مادربزرگ تنها،  گوشه فرشو بلند میکنه یک اسکناس ده تومنی درمیاره میده دستم و میگه : اینو بده به گل پسر عیدیشه

بعد که متوجه حضور گل پسر کوچیکه تو بغل باباش میشه میگه: عیدی اینم سال بعد میدم

و گل پسر بی زحمت عیددیدنی صاحب عیدی میشه 

گرچه نن جوون قصد تصاحبشو داشت ولی عذاب وجدان نن جوونی مانع از حرام خوری مال صغیر شد.

نماز اول وقت

روز اول عید گیوه هامونو ور کشیدیم تو باد و سوز و سرما راه   افتادیم عید دیدنی

گل پسر که قسمت اعظم عیدیهاشو خونه مادربزرگ از داییها و خاله ها گرفته دیگه ذوق عید نوروز از سرش افتاده و مشغول بازی با داداش رضاعیشه که خبرش میکنیم بپوش بیا 

  بزور و نق و نوق و بزور تهدیدهای ابدار نن جوون دنبالمون راه افتاده 

تازه رسیدیم خونه عمه بزرگه و مدام سیخونک میزنه : اومدم دیدمشون دیگه حالا برم خونه مادربزرگ؟

نن جوون چشماش از بس چشم غره رفته چپلوغ شده

صدای اذان بلند میشه

گل پسر دست میذاره رو زانوش و یکدفعه بلند میشه: خوب دیگه اذان رو گفتند منم دیگه برم خونه مادربزرگ

و در برابر چشمان متعجب و دهان باز جمیع  مهمانان و میزبانان میره تا با بچه های دایی ها و خاله هاش نماز جماعت اتش سوزی برگزار کنه