نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

تشویق آخرین سیستم

چند روزه به امید گرفتن مداد فشاری از اجازشون ایت الکرسی رو حفظ میکنه

از بس غلط غولوط خونده نن جوون هم همشو قاطی کرده و تنها ایاتی رو که حفظ بوده از یاد برده

وخامت اوضاع به جایی رسیده که بابا: گل پسر با نن جوونت کاری نداشته باش هر وقت خواستی بیا برام بخون

هرچی گل پسر از رو کتاب صحیح خونده بابا غلط تلفظ کرده آخر سر غیرت نن جوون به جوش اومده : لطفا کنار بکش بداموزی داری بدجور

بالاخره حفظ کرده رفته مدرسه و نن جوون در انتظار سپری شدن دقایق و بازگشت افتخارآفرین گل پسر و صدالبته آوردن مداد فشاری به کمین نشسته

اومده بی اینکه بیاد بپره بگه : سلام داداش و داداشش ذوق مرگ بشه از دیدنش

تی وی رو روشن کرده هدفن رو گذاشته رو گوشاش و پشتشو کرده به ما

نن جوون: گل پسر بیار مداد فشاریمو ببینم

گل پسر با بغض و چشمان پر اشک و لبانی  لرزان: اصلا نداد که

نن جوون : چرا کجاشو غلط خوندی باز؟

گل پسر نیمچه رخی نشون میده: درست خوندم گفتم اجازه بهم مداد فشاری بده نداد و نیم گریان نیم رخشو پنهان کرد

نن جوون: به بقیه داد؟

گل پسر: نه به من مداد معمولی داد به بقیه مداد پوسیده داد

رگ مدیریت بحران نن جوونی میزنه بیرون: عیب نداره خودمون برات میخریم ولی بشرطی که زله مون نکنی کی میخرید چرا نمیخرید

و از بس زله مون کرد کی میخرید چرا نمیخرید همگی شال و کلاه کردیم رفتیم مداد فشاری اخرین سیستم بقول گل پسر دو صفر خریدیم

گرچه اونروز حسرت ریشخند گریه زاری گل پسر به دل نن جوون موند ولی فروشنده با شنیدن مداد فشاری دو صفر حسابی به ریشمون خندید.




نبرد تن به تن

اینروزها خونه شده محل تاخت و تاز گل پسر کوچیکه سوار بر رخشش روروک

تا سوارش میشه بسرعت و با جیغی از سر خوشی بطرف گلدانهای نن جوون حمله ور میشه

همزمان نن جوون با جیغ یا ابلفضل برای نجات گلهای بی دفاع وارد کارزار میشه

یکی رو پشت چهارپایه قائم میکنه یکی رو پشت پشتی

چندتایی رو هم گذاشته رو اپن

جلوی یکی دیوار حایلی بنام بالش گذاشته

هر گلدانی که از دسترس خارج میشه گل پسر کوچیکه بطرف دیگری حمله ور میشه در حالیکه لبخند نن جوون کشی بر لب داره

وقتی دستش از همه جا کوتاه میشه با نگاههای ملتمسانه دستهاشو باز میکنه تا بغل بشه

تا نن جوون ساده لوح میاد بغلش کنه ناگهان موهاشو میگیره لای انگشتای کوچیکش و با جیغی سرخوشانه بلایی رو سر موهای نن جوون میاره که نتونسته سر برگای گلها بیاره و اینبار دیگه از ابلفضل هم کاری برنمیاد و فریاد یا خدای نن جوون بلند میشه 

قربان خنده ها و حقه بازیهات بشه نن جوون 


عدالت

بابا کلیپی نشونم میده که پسربچه ای 5 -4 ساله راز میزنه :من زن میخوام

سرشب با غمهای مگوی نن جوونی زل زدم به سقف

بابا اتفاقی سرشو از گوشیش بلند میکنه میبینه

میاد کاملا رمانتیک و آروم کنارم:چی شده عزیزم؟

جمله اش تمام نشده گل پسر شیهه کشان بسان همیشه سر میرسه دستاشو دورمون حلقه میکنه:صبر کنید منم بیام

بابا : چیه نکنه توهم زن میخوای؟

گل پسر: هان؟ نن جوون زنمه دیگه

بابا : ،_، 

گل پسر با احتمال عود حسادت بابا : تو هم شوهرمی ^_^

وعده های انتخاباتی

گل پسر : نن جوون تو مدرسه انتخابات بود یکی از بچه ها گفت :اگر به من رای بدید روزهای تعطیل کل مدرسه و دستشویی هارو تمیز میکنم

عه عه کثیف ترین جای دنیارو

هیچ کس بهش رای نداد

یکی دیگه گفت : اگر به من رای بدید برای کل کلاسها 30 تا جایزه میخرم

هیچ کس بهش رای نداد

یکی دیگه گفت : اگر به من رای بدید برای همه پفیلا میخرم

همه بهش رای دادند و اون انتخاب شد


فوق مخ

گل پسر : نن جوون اونروز داشتی غذا می پختی و بهم املا میگفتی یک زرشک افتاده لای کتابم له شده 

ارمان میگه : کتاب تو با کتاب من فرق داره ادم تو عکس کتاب تو زخمی شده خونش ریخته

تازه رنگ زرشک رفته اونور ورق کتابم

ارمان میگه: ادم تو کتاب تو واقعیه خونش رفته اونور ورق کتابت