نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

آینه عبرت

مراسم دستشویی رفتن گل پسر کوچیکه دست کمی از رد کردن هفت خوان رستم نداره

اولش که میگه جیش ندارم و دو دستی میچسبه به کله بینوا

با کلی قربان صدقه رفتن راضی میشه بره دستشویی

کلی اب بازی میکنه و با اکراه و ناز و ادای فراوان میاد بیرون

 پوشاندن شورت و شلوارش سخت ترین مرحله کاره 

اخرش با تهدید به اینکه گربه میاد اونجاتو میخوره لباسشو میپوشه

و اینچنین شده که هر از گاهی میاد و میگه اینجامو میخوری؟

نن جوون : نه پسرم اونو نمیخورن اون واسه جیش کردنه

گل پسر کوچیکه پشتشو میکنه و میگه : اینجامو میخوری؟ 

نن جوون : نه پسرم اون واسه عن کردنه

و این سوال و جواب ادامه داره تا اینکه نن جوون تصمیم میگیره کارو یکسره کنه

گل پسر کوچیکه : اینجامو میخوری؟

نن جوون : بله بیار بخورمش

گل پسر کوچیکه با خوشحالی پشتشو میکنه به نن جوون و شورتشو میکشه پایین  و نن جوون بسم الله گویان لپ سمت راست کونشو گاز کمی محکمی میگیره

گل پسر کوچیکه شوک زده با نگاهی پر از درد و ناباوری به نن جوون نگاه میکنه و دستش رو روی محل نن جوون گزیدگی قرار میده

نن جوون: بده بخورم

گل پسر کوچیکه: نه نخور 

سریع شورتشو میکشه بالا و در حال ترک صحنه مدام به عقب برمیگرده و میگه نه نخور  نخورش

ادمی را ادمیت لازم است

گل پسر کوچیکه با قد و قواره کوچیکش اراده ای بس بزرگ داره

هیچ چیز در هیچ کجای خانه دور از دسترسش نیست

چهارپایه ای پلاستیکی داره که در ارتفاعات خانه کمک حالشه یعنی هر چیزی در ارتفاعات رو با کمک چهارپایه ی سیارش به پایین میکشه

اول صبحی وسط صبحانه چشمش به سگ باطری خورش میوفته که با شکم باز کناری افتاده

چهارپایه رو میاره ساعت زنگدارو از بالای تلویزیون برداشته باطریشو در اورده سگش رو راه میندازه و ساعتی بعد باطری رو داخل ساعت انداخته روی چهارپایه میره تا ساعت رو بالای تلویزیون قرار بده

و طبق معمول ترس از ارتفاع میاد سراغش با ناله صدا میزنه : نن جوون بیا منو بیار پایین

نن جوون با بدجنسی : نمیارمت پایین

گل پسر کوچیکه کمی نگاه میکنه : ادم شو منو بیار پایین

نن جوون : با کی بودی تو؟

گل پسر کوچیکه سرشو میندازه پایین و با سوال دوباره نن جوون با لبخندی به وسعت کل صورتش : به تو گفتم منو بیار پایین

و بسلامتی میاد پایین

دست بالای دست

از همون روز اول تولد گل پسر کوچیکه تا الان که دو سال و سه ماهه شده ؛ هنوز که هنوزه این بچه هیولا با شستن کله اش مشکل اساسی داره

از لحظه ای که بالاتنه اش رو لخت میکنی یکریز ناله میکنه میگه حوله

چرا که بنا بر تجربه دو ساله اش فهمیده که در اوردن بلوز یعنی رفتن به حمام و امدن حوله یعنی در رفتن از حمام

و نن جوون که همیشه شگردی در استین داره در اینروزهای گرم و عرق سوز مردادماهی برای جلوگیری از عرق پزان گل پسر کوچیکه وقتی اونو  برای جیشاندن میبره دستشویی،بی اعتنا به ناله های حوله دار گل پسر کوچیکه  بلوزشو در میاره و از زیر چانه تا ان پایین پایین اش رو میشوره و حوله پیچ میفرسته بیرون و در شرایط نزدیک به گندیدگی موهای سرش به ناچار گریان گریان و کشان کشان میبره حمام تا ابی به تن شپش های بدبخت بخوره

این چنین میشه که بچه گیج میشه ایا در دستشویی باید گریه کنه و حوله شو بخواد یا در حمام و بنا بر احتیاط واجب در هر دو مکان مراسم زار و نزارش بپاست

امروز که دوباره گرفتار حمام نا خواسته شده بعد کمی اه و ناله ساختگی دو دستش رو خیس اب کرده به همه جای سر و صورت و پشت کله اش کشیده و با لحنی جدی و متقاعد کننده فرمودند : سرمو شستم تموم شد تمیز شد حوله رو بیار