نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

از فواید مسواک

گل پسر کوچیکه از وقتی بیدار شده در حال شکسن و خوردن پسته است و چون گرمش شده بلوز و شلوارشو کنده با رکابی و شورت عینکی سر بساط پهن شده

ناگهان مغز خیرندیده ای میوفته رو پاش و از سوراخ عینکی شورتش میره داخل

دقایقی بعد که گل پسر کوچیکه میخواد بره دستشویی تا شورتشو درمیاره مغز ناقلا میوفته رو پادری داخل هال دم در دستشویی

شب که بابا میره جیش بوس لالا از دستشویی که میاد بیرون ، متوجه پسته قاچاقی میشه و در حالیکه تو دستشه میپرسه : این اونجا چکار میکنه؟

نن جوون : از شورت گل پسر کوچیکه افتاده بیرون

بابا : خدارو شکر که مسواک زده بودم

پاگشا

گل پسر کوچیکه اویزان بابا میره مغازه اش

روبروی مغازه اونور میدان دو وجبی قهوه خانه ایست که چایی سرو میکنه با قلیان و تاس بازی و کلی مرد پیر و گاهی جوان بیکار که از صبح تا ظهر و بعد ناهار تا شام و بعد شام تا وقتی زناشون با لنگه دمپایی نیاد دنبالشون ، اونجا ولو هستند

گل پسر کوچیکه میره اونور خط مرکزی میدان پسر قهوه خانه چی بسته پفکی رو که میخورده میده به گل پسر کوچیکه و اونم با شادی و شعف همراه غنیمتش برمیگرده اینور میدان

بابا: اینو از کجا اوردی؟

گل پسر کوچیکه: نی نی داد

بابا اسکناسی میزاره کف دستش و میگه ببر پفک نی نی رو پس بده بعد برو پولو بده به عموحسین بقال بغل دستی بهت پفک بده

گل پسر کوچیکه میره اونور میدان و دستش رو با اسکناس طرف قهوه خانه چی دراز میکنه

قهوه خانه چی فکر میکنه گل پسر کوچیکه چایی میخواد براش چایی میریزه و اونو رو نیمکت کنار مردان فوق الذکر مینشاند

گل پسر کوچیکه که خود را در محاصره غولان ریش و سبیلدار میبینه با صدای بلند داد میزنه : بااااااباااا

بابا که لبهای لرزان گل پسر کوچیکه رو مبیبینه قصد نجاتش رو میکنه که مردان غیور قهوه خانه داد میزنن : نیا ما چاییشو بهش میدیم

و چایی رو با نعلبکی سرد کرده بخورد گل پسر کوچیکه میدن سپس اسکناسشو کف دستش گذاشته روانه وجب دیگر میدان میکنند

و اینچنین پای گل پسر کوچیکه در پایان دو سالگی به بساط دود و دم قهوه خانه باز میشود.

خوشبختی نن جوونی

خوشبختی یعنی گل پسر کوچیکه که از صبح تا شب خرابکاری میکنه با گل پسر دعوا میکنه شیرین زبانی میکنه ساعتها مخت رو میخوره ناز و نوازشت میکنه و گاهی بی مقدمه نیشگونت میگیره یا وقتی خوابی چنگت میندازه و سعی میکنه چشمتو با انگشتش  در بیاره و وقتی بیدار میشی تا دعواش کنی میبینی همه اینکارارو تو خواب انجام داده و کنارت خرو پف میکنه 

وقتی وسط بازی و خنده هاش  یک لحظه نگران میشی که الان مثل گوشیت شارژش تموم میشه و خاموش میشه و وقتی یادت میوفته نه نمیشه کلی خوشحال میشی

خوشبختی یعنی گل پسر وقتی مریضی تو رختخواب برات سوپ میپزه و کلی حرصت میده و تا دو روز ازت میپرسه مزه ا ش خوب بود؟ وقتی میگی اره میگه پس چرا نگفتی دستت درد نکنه و وقتی نگاه خشمگینت رو میبینه میگه اره یادم افتاد گفتی 



بابا باباست

بعد ۱۱ سال بالاخره دایی بابا ناخواسته و بنابر اجبار روزگار قدم رنجه فرموده مهمان خانه برادرزاده شان میشوند

گل پسر کوچیکه که بسیار معاشرتی هستند تا نگاه و لحن مهربان نن جوون با دایی پیر بابارو میبینه بیخطر بودنش رو تشخیص میده  در حالیکه رو زانوی دایی نشسته سرگرم  شیرین زبانی  است

سوال و جوابشون ادامه داره تا میرسه به سوال: اسم بابات چیه

گل پسر کوچیکه که مدتهای مدیدی بابا رو به اسم صدا میکرده و مصرانه در برابر کلمه بابا مقاومت کرده بوده و بتازگی  به تقلید از گل پسر بابا صدا میزنه با ارامش جواب میده : الان باباست.