اول صبحی گل پسر : نن جوون یک سوال میپرسم به بابا نگو منو می کشه
فضولیم گل می کنه نمی پرسم چی چون اگر بپرسم رم می کنه نمی گه فقط میگم : هوم و ساکت منتظر میشم
گل پسر : تو مثلا چی دوست داری برای تولدت بگیریم؟
نن جوون : هیچ چی دوست ندارم
گل پسر : حالا یک چیزی بهت میگم به بابا نگو منو باز میکشه ، بابا دیروز پرسید نن جوون چی دوست داره برای تولدش بخریم؟
نن جوون : تولد واقعی من زمستانه الان نیست امروز تولد شناسنامه ام هستش
گل پسر : واقعا بزار به بابا زنگ بزنم بگم امروز تولدت نیست چیزی نخره
و اینگونه از هر طرف سورپرایز شدیم:
- امسال بابا یادش مونده تولد ما 30 شهریوره نه 31 ام
-عجب ای کیو سانی زاییدیم
- کادوی بابا
یک مثل داریم : " الاغ تنبل بارشو سنگین بر میداره " برای کسایی که حجم زیادی از کاری رو یکجا انجام می دن تا زودتر تموم بشه
نن جوون : گل پسر بیا این جارو برقی رو جمع کن ببر بذار سرجاش
گل پسر جارو با سیم اویزون و لوله هاش یکجا بغل می کنه کشون کشون ببره
نن جوون : های الاغ تنبل چکار میکنی؟
گل پسر : من الاغ تنبل نیستم
نن جوون : اره معلومه
گل پسر با بغض و داد : من الاغ تنبل نیستم
نن جوون : اگر نبودی جارو رو اینطوری نمی بردی
گل پسر : لااقل تنبل نیستم
چند دقیقه بعد گل پسر لب بالاشو برده بالا دندوناش افتاده بیرون و خیلی شبیه الاغی شده که دندون نشون میده : نن جوون اگه گفتی من چیم؟
نن جوون : اوووم الاغ
گل پسر : اه ه ه نه من شترم شتر
گل پسر مثل اکثر اوقات تبلت به دست پخش شده جلوی تی وی
تی وی داره یک فیلم بزن بکش امریکایی نشون میده که باز ارتش امریکا داره یک جای دنیا رو اسفالت می کنه تا بشریت رو نجات بده
نن جوون : گل پسر بزن جای دیگه باز وحشی بازی شد
گل پسر : نه خوبه مردها شجاعند باید این فیلمهارو ببینند
نن جوون: اره پس کیه موقع خواب می ترسه بره دستشویی بزنن بکشنش؟
گل پسر : نه اون کارتونه خیلی وحشیه می ترسم خب
فرداش گل پسر نون خریده اومده
گل پسر : نن جوون تو خیابون که داشتم می اومدم یک هزار پا وسط کوچه بود خیلی ترسناک بود رنگی رنگی بود نیم ساعت ایستادم تا از این طرف کوچه رفت اونورش اومدم خونه
نن جوون : راستی نیم ساعت ایستادی؟
گل پسر : اره اخه خیلی خطرناک بود
نن جوون : خب از روش می پریدی
گل پسر : هان اگر می پرید روم چی؟
نن جوون : مردها شجاعند از چیزی نمی ترسند ها هاها
گل پسر : اهههههههههه تو که نمی دونی چقدر ترسناک بود تازشم من که مرد نیستم من بچه ام
گل پسر : نن جوون داداشم دیگه بزرگ شده
نن جوون : هومم چطور مگه؟
گل پسر : اخه وقتی گریه میکنه از چشماش اشک میاد