نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

گول زنک کوچک

برای خرید یک کیلو سبزی نن جوون و گل پسر کوچیکه بهمراه خاله بزرگه شیک و پیک کردیم راه افتادیم هنوز پیچ اول کوچه رو رد نکردیم که گل پسر کوچیکه زد رو ترمز : من خوابم میاد بریم خونه

بعد کلی خندیدن به ریش نداشته گل پسر کوچیکه : جک قشنگی بود بچه راه بیفت 

  تا خیابان اصلی راهی سرپایینی رو پای پیاده طی کرده و به عمو سبزی فروش رسیدیم

- عمو سبزی فروش 

- بله؟

- سبزی خوب داری؟

- نخیررر

بسان لشکر ده هزار نفره شکست خورده رومی مسیر برگشت به خانه را که اکنون سربالایی شده در پیش گرفتیم

چند قدمی بر نداشتیم که گل پسر کوچیکه مثل میخ سرجاش ثابت میشه : من خسته شدم منو بردار

و چنان با مظلومیت نگاه میکنه که لحظاتی بعد نن جوون با بغلی پر مسیر سربالایی رو نفس زنان و کمرشکنان لنگان و نالان و قدمهایی کشان کشان  طی طریق میکنه

نن جوون : گل پسر کوچیکه بیا پایین خسته شدم

گل پسر کوچیکه با لحنی اروم و دلفریب : نه تو خسته نشدی

نن جوون : خسته شدم مگه من آدم نیستم

- نه تو آدم نیستی

- هان پس چی هستم

با دستانی گشاده به دو طرف بدنش و لبخندی به وسعت اسمان صاف و آبی و لحنی پر از عشق و شادی : تو ننننن جوووونیییییییی.

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 8 شهریور 1396 ساعت 01:26

سلام
خوبین؟
ای جونم...
نن جونننننننننننننن

سلام ممنون خوبیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد