نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

بلایی که به خیر گذشت

داریم میریم خونه مادربزرگا

 گل پسر تبلتشو رو میزاره تو خونه تا  چیزی دانلود بشه

خونه مادربزرگ هر دو دقیقه میپرسه: کی میریم خونه حوصله ام سر رفت و بالا سر گل پسر کوچیکه که داره میمیره از بی خوابی ؛ انقدر سرو صدا میکنه تا بفرستمش خونه دیگر مادربزرگش پی نخود سیاه

گل پسر کوچیکه کلی چنگ میندازه تو سر و صورتم تا بخوابه و تازه سوزش جای چنگها رفع نشده که گل پسر تالاپ تالاپ کنان  و درهارو کوبان و شکنان برمیگرده بدون هیچ نخودی و گل پسر کوچیکه رو بیدار میکنه

بابا میاد بار و بندیل جمع میکنیم میریم خونه دیگر مادربزرگ تا بعد دیدار بریم خانه مان که طبق روال همیشه نن جوون تو رودروایستی گیر میکنه و پا میشه شام درست میکنه تا دل مادربزرگ تنها نشکنه و در نتیجه دل گل پسر میشکنه که در تلاش جهت برگشت هر چه زودتر به خانه و رسیدن به وصال تبلتشه

و دوباره نق زدنهای دم به دقیقه گل پسر شروع میشه

مسابقه بیست سوالی میزارم تا سرش مشغول بشه ولی 10 دقیقه بعدش به مرحله سوختن میرسه

اخر سر فندک رو بر میداره روشن میکنه و ادای سوزاندن پرده اشپزخانه رو در میاره

کلی نصیحتش میکنم که شوخی شوخی خونه اتیش میگیره و مبادا امتحان کنه و اخر سر راضی میشه تا با شعله فندک قطرات اب روی سینک ظرف شویی رو فراری بده

چند دقیقه میره تو هال و ناگهان با صدای فریادی وارد اشپزخانه میشه در حالیکه شعله های اتیش ازش بلند شده

چند نانو ثانیه طول میکشه تا نن جوون متوجه بشه و قابلمه رو بندازه زمین و دو دستی منبع شعله اتش رو از دست گل پسر بگیره و بندازه تو سینک و شعله های ریخته شده رو موکت رو با دست خاموش کنه و جرقه هارو نابود کنه و دوده هارو جمع اوری و معدوم کنه  و شتر دیدی ندیدی و گل پسر غیبش بزنه

جناب کله دستمال کاغذی رو با فندک اتیش زده بوده

میرم دنبال گل پسر پیداش میکنم گوشه اتاق کز کرده و منتظر دستان شفابخش نن جوون

نن جوون : گل پسر بفکرت نرسید خونه اتیش میگیره؟ مگه دو دقیقه پیش نگفتم نکن خطرناکه ؟ اگر خودت اتیش میگرفتی میسوختی چی؟ 

گل پسر : خودم سوختم دیگه انگشتم سوخت

نگاه میکنم دستمال که اتیش گرفته ننداخته زمین عوضش مدام فوت میکرده خاموش بشه اونم بدتر شعله ورتر شده روی انگشتش کمی تاول زده 

نن جوون : پاشو حالا به بابات نگو با فندک اتیش زدی میگم دستمال تو دستت بوده از شعله گاز اتش گرفته والا حسابت پاکه به مادربزرگ هم همینو میگیم والا به همه میگه گل پسر داشته خونمو اتیش میزده ابرومون میره دیگه از اینکارا نکن؛ نه خونه مادربزرگا ؛ نه خونه خودمون و نه خونه هیچ کس دیگر

و در جواب کارآگاه بازیهای بابا و سوالات مدام مادربزرگ تغییر مصلحتی حقیقت ماجرا قضیه رو ختم به خیر میکنه

دوباره بار و بندیل میکنیم خونه این یکی مادربزرگ و بعد خانه خودمان

گل پسر با انگشت سوخته و چشمانی مشتاق میره سراغ تبلتش و شوکی ناگهان: نن جوون تو اینو خاموش کردی؟ من خوشحال بودم الان شارژش (منظورش دانلوده) تموم شده اینکه اصلا شارژ نشده

بله بابا بنا بر عادت همیشگی موقع ترک خانه مودم رو خاموش کرده 

فلذا گل پسر با انگشتی سوخته بانضمام دماغی سوخته به رختخواب میره و نن جوون تا پاسی از شب صحنه صورت وحشتزده گل پسر رو پشت شعله های بلند اتیش یاداوری میکنه و جگرش اتیش میگیره و از تصور اتش گرفتن و سوختن گل پسر بخودش میلرزه.

گربه ای دم حجله سوخت

وقتی شیطنت نن جوون و گل پسر همزمان گل میکنه ؛ نیرویی عظیم در کائنات خانه بوجود میاد و نتایجی غمبار در انتظار بابا و گل پسر کوچیکه رقم میخوره

در راستای هوسهای آنی نن جوون و همکاری بلاانقطاع گل پسر روزهای اخیر کرانچی آتشین هست که خریداری میشه و با ولع و شالاپ شولوپ توسط دو اهریمن موصوف الذکر لنبانده میشه

بابا از دور نظاره گره و اخر سر نمیتونه با نفسش کنار بیاد میاد یکی میزاره تو دهنش و از انجا که تبحر چندانی نداره همون اول کار فلفلش میپره تو گلوش و اوهه اوهه کنان کنار میکشه

با تذکر قبلی نن جوون دور از چشم گل پسر کوچیکه یکی یکی به نوبت میریم تو اشپزخانه و مخفیانه دهنمو پر میکنیم و در حالیکه کی بود کی بود من نبودم از کنار گل پسر کوچیکه که سوار بر رخشش همه جا چشمش به دهن ماست رد میشیم و طفل معصوم ساکت و منتظر بیصدا نگاهمون میکنه

تا اینکه عملیات لو میره و وقتی گل پسر کوچیکه مچ نن جوون رو موقع خوردن چیزی جدید میگیره داد و بیداد راه میندازه

هر چی نصیحتش میکنیم بابا میسوزی نمیتونی تو گوشش نمیره

روح خبیث نن جوون روح خبیث تر گل پسر رو صدا میکنه و یک عدد کرانچی تند اتشین میده دست گل پسر کوچیکه

تا میزاره دهنش چشماش گردالو میشه و نیش ارواح خبیث تمام باز

ولی از انجا که محصول تعلیم و تربیت همین خبائثه ؛ از رو نمیره و تا اخر با اب دهنش خیس میکنه و سوزان سوزان قورتش میده

و تازه استانه دردش بصدا در میاد و مدام زبانشو میاره بیرون و ناله میکنه و با چشمانی متلمس به نن جوون نگاه میکنه

دل نن جوون به رحم میاد و نیشش بسته میشه جلدی بسان اتش نشانی چابک میپره شیشه اب رو میاره میزاره دهن گل پسر کوچیکه 

و چون مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه گل پسر کوچیکه به نن جوون و چیزایی که تو دهنش میزاره بی اعتماد شده و شیشه رو پرت میکنه و با وساطتت گل پسر کمی اب میخوره تا سوز دهنش کمتر میشه و عبرتی میشه تا دیگه پا تو کفش بزرگترش نکنه و در نتیجه بقیه کرانچی نجات پیدا میکنه و منتظر نن جوون.

اعتراف صادقانه

اینروزا وقتی نن جوون مست خواب صبحگاهیه طبق روال هر صبح زود گل پسر کوچیکه بیدار میشه 

سینه خیز خودشو می رسونه به نن جوون موهاشو میکنه 

انگشت تو دماغ و دهن و گوشش میکنه 

با ناخن رو شکم نن جوون خط یادگاری میندازه 

دهنشو پر شیر میکنه کمی تو دهنش نگه میداره تا با بزاقش مایع کشداری درست بشه سپس همشو تو گردن و سینه نن جوون خالی میکنه و با خنده های مستانه در انتظار تایید تمام کارهاش زل میزنه تو چشمای نیم باز نن جوون

و وقتی با لبخند و بوسه نن جوون ذوق زده میشه در اقدامی انتحاری دهانشو کامل باز میکنه و دماغ نن جوون رو میگیره تو دهنش و با تمام زورش و لثه های عاری از دندانش دماغ بیخبر از همه جارو گاز گازی میکنه

یکی از همین صبحها که گل پسر خونه است و شاهد ماجرا ؛ وقتی که مرحله گازیدن فرا میرسه با هیجان رو به داداشش : افرین داداش گاز بگیر گاز بگیر مک بزن یک چیز ترش خوشمزه اون تو هست

نن جوون : گل پسر از کجا میدونی ترش و خوشمزه است؟ 

گل پسر با ترس و شرمنده : یک چیزی میگم منو نزن داد هم نزن ناراحت بشم ؛ وقتی مهد کودک میرفتم با بچه ها دست میکردیم تو دماغمون میذاشتیم تو دهنمون ، خوب ترش بود

از قدیم گفتند نخند به سرت میاد 

اینم نتیجه خندیدن و مسخره کردن سمیرا 30 سال قبل موقع مصرف کردن تولیدات خودشه

خدمتگزار مردم

داریم میریم ولایت

همه جا پر عکس نامزدای انتخاباتیه

بر حسب اتفاق فامیلی یکی با اسم گل پسر یکیه

گل پسر با ذوقی بسیار مضاعف : عه اسم منم نوشتند کاش همه به من رای بدند

نن جوون : اگر انتخاب بشی چکار میکنی؟ 

گل پسر : به همه رویاهام دست پیدا میکنم

نن جوون : مثلا؟

گل پسر : واسه خودم یک ربات میسازم

نن جوون : خوب این چه دردی از مردم دوا میکنه؟ 

گل پسر تازه یاد مردم میوفته که تو مملکت بیخود جا تنگ کردند: خب ربات من از رو خودش کپی درست میکنه به اونا هم میدم مثلا ربات بچه هم میسازم که واسه مردم بشه بچه

نن جوون : هزارتا هم ربات بسازی کارهای منو خودت باید انجام بدی

گل پسر : اه منم واسه اینکه از دستت راحت بشم میخوام ربات درست کنم

یکروز بعد انتخابات از انجا که گل پسر رای لازم رو نیاورده طبق معمول زیرانداز پهن میکنه سفره میندازه بچه داری میکنه و طبق معمول این وسطها اتیش میسوزونه و نهایتا با نعره نن جوونی گوشه کناری ناپدید میشه.