نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

جوگیر

گل پسر کوچیکه رو سپردم دست گل پسر رفتم تو آشپزخانه 

گاهی صدای گریه گاهی صدای خنده گل پسر کوچیکه میاد

سرک میکشم گل پسر سر شیشه شیر رو گرفته لای دو انگشتش گل پسر کوچیکه دهنشو باز کرده گل پسر آب شیشه رو می دوشه تو دهنش  و میخندند

چند دقیقه بعد صداشون قطع میشه 

دستم بنده گل پسرو صدا میکنم تا قوری رو از روی بخاری بیاره

میاد در حالیکه بلوزش رو تا زیر گردن بالا زده: آه چرا صدام زدی؟ داشتم به بچه ام شیر میدادم.

اون به کنار گل پسر کوچیکه با دهن باز چشم براه داداششه.

قدر عافیت

 6 ماه تموم شبها گل پسر کوچیکه هر نیم ساعت بیدار شده گریه کرده

برای همین رو تخت ممنوعه  بین نن جوون و بابا جا خوش کرده  تا گریه کردنی هر کی زود بیدار شد برش داره تکون بده تا اون یکی کمی بخوابه

طبق روال هر شب تو خواب زده زیر گریه

بدو بدو برش داشتم اوردم تو هال ارومش کنم تا بابا بیدار نشه

چند دقیقه بعد برگشتم تو اتاق تا پستونکش رو بردارم دیدم بابا بالش اش رو از زیر سرش برداشته گذاشته رو سینه اش تکون تکون میده

با صدای در بیدار شده یک نگاه به بالش یک نگاه به نن جوون: عه اینکه گل پسر کوچیکه نیست

نن جوون : بزارش زیر سرت بخواب ؛ خدا شفات بده

آی گل پسر کوچیکه انصاف انصاف 

صد رحمت بر تو باد گل پسر


نقطه حساس

گل پسر : نن جوون امروز داشتم بازی میکردم ایاز بلوزمو گرفت زانوشو خم کرد محکم زد رو شونبولم اینقدر دردم گرفت  

جنازه نوه های تپل مپل کاکل زری نن جوونیم اومد جلوی چشمم و خرس ماده گریزلی سیاه اندرونی غرید: چرا نزدیش؟ 

گل پسر : من همینجوری موندم از درد نمیتونستم راه برم فقط گریه میکردم  

همون وحشیه: چرا به اجازتون نگفتی؟ اگر می مردی چی؟

گل پسر : اگر می مردم که الان اینجا نبودم نن جوون شکلک های شباهنگShabahang

نن جوون : الان نمی تونم بهت بگم چی می شد ولی اتفاق بدی برات می افتاد شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

گل پسر : حالا تو بگو چی می شد 

نن جوون : فقط تا اینجا می تون بهت بگم اگر بزنی به اونجای پسرا می میرند چرا به اجازت نگفتی؟

گل پسر: پاهام تیر میکشید چطور میرفتم فقط هادی اومد گفت چی شده منم گفتم ایاز زد به اینجام اونم با بهلولی ایازو گرفتند کشون کشون ببرند دفتر

وسط راه یک اجازه ای اومد هادی و بهلولی رو کتک زد ایازو هم ول کرد رفت  تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

ایاز هم گفت : من به اونجاش نزدم من زدم تو شکمش

بهلولی هم گفت : حالا بیاین اشتی کنین منم گفتم اگر می زد تو اونجای تو خوشت می اومد اونم خندید

نن جوون : فردا میری به اجازه خودت میگی تا دعواش کنه دیگه نزنه تو اونجای هیچ کسی فقط اسم اونجارو نگی ها اجازه کتکت می زنه

گل پسر : نه ایازو میگیرم می برم رو اون نشون میدم تازه همش میگه والله اصلا نمی دونه والله یعنی چی   گناه داره

نن جوون : حالا از هادی و بهلولی تشکر کردی اومدن کمکت؟

گل پسر : نه واسه چی ما از اینکارا نمیکنیم 

نن جوون : مگر بخاطر تو کتک نخوردند؟

گل پسر : هه تو به این میگی کتک؟ 

و اینچنین گل پسر با نیشخندی باز از صحنه خارج می شود و نن جوون را در انتظار ماجرای فردا تنها می گذارد.

فرزند زمان خویشتن باش

گل پسر در حال کفی کردن ظرفای کثیف : نن جوون با دوستم پنج شنبه تو مغازه مهتاب ساعت 4 قرار گذاشتیم بریم تبلتهامونو ببریم برام اون کلش رو که گفتی اینترنت و می مکه رو حذف کنه یکجور دیگه اش رو بزنه که با اینترنت کار نمیکنه 

نن جوون :مغازه مهتاب دیگه کجاست

گل پسر:همین سرکوچه ای دیگه

نن جوون: ها محراب رو میگی

گل پسر : چه میدونم چیه دوستم گفته اونو ببرم تو گروهی که تو هستی

نن جوون: وا یعنی چی میخواد چیکار اونا اشپزیه

گل پسر: منم گفتم اون گروه مال دختراست

نن جوون :چطور میخوای ببریش تو گروه

گل پسر : با زاپیا نصبش میکنم

نن جوون : ها تلگرامو میخواد نصب کنی

گل پسر : اره همون

به آخرین قرار نن جوونی  فکر میکنم که با خواهرم میرفتیم گربه هارو حین دزدیدن کشک گیر می انداختیم دمشون رو با کش می بستیم و اونقدر با چوب میزدیم تا صدای بز بدند.