6 ماه تموم شبها گل پسر کوچیکه هر نیم ساعت بیدار شده گریه کرده
برای همین رو تخت ممنوعه بین نن جوون و بابا جا خوش کرده تا گریه کردنی هر کی زود بیدار شد برش داره تکون بده تا اون یکی کمی بخوابه
طبق روال هر شب تو خواب زده زیر گریه
بدو بدو برش داشتم اوردم تو هال ارومش کنم تا بابا بیدار نشه
چند دقیقه بعد برگشتم تو اتاق تا پستونکش رو بردارم دیدم بابا بالش اش رو از زیر سرش برداشته گذاشته رو سینه اش تکون تکون میده
با صدای در بیدار شده یک نگاه به بالش یک نگاه به نن جوون: عه اینکه گل پسر کوچیکه نیست
نن جوون : بزارش زیر سرت بخواب ؛ خدا شفات بده
آی گل پسر کوچیکه انصاف انصاف
صد رحمت بر تو باد گل پسر
واااااااااااااااااای یعنی با ســــه تا بچه چه کار میکنی
طفلی بابا شرطی شده!