گل پسر : نن جوون امروز داشتم بازی میکردم ایاز بلوزمو گرفت زانوشو خم کرد محکم زد رو شونبولم اینقدر دردم گرفت
جنازه نوه های تپل مپل کاکل زری نن جوونیم اومد جلوی چشمم و خرس ماده گریزلی سیاه اندرونی غرید: چرا نزدیش؟
گل پسر : من همینجوری موندم از درد نمیتونستم راه برم فقط گریه میکردم
همون وحشیه: چرا به اجازتون نگفتی؟ اگر می مردی چی؟
گل پسر : اگر می مردم که الان اینجا نبودم نن جوون
نن جوون : الان نمی تونم بهت بگم چی می شد ولی اتفاق بدی برات می افتاد
گل پسر : حالا تو بگو چی می شد
نن جوون : فقط تا اینجا می تون بهت بگم اگر بزنی به اونجای پسرا می میرند چرا به اجازت نگفتی؟
گل پسر: پاهام تیر میکشید چطور میرفتم فقط هادی اومد گفت چی شده منم گفتم ایاز زد به اینجام اونم با بهلولی ایازو گرفتند کشون کشون ببرند دفتر
وسط راه یک اجازه ای اومد هادی و بهلولی رو کتک زد ایازو هم ول کرد رفت
ایاز هم گفت : من به اونجاش نزدم من زدم تو شکمش
بهلولی هم گفت : حالا بیاین اشتی کنین منم گفتم اگر می زد تو اونجای تو خوشت می اومد اونم خندید
نن جوون : فردا میری به اجازه خودت میگی تا دعواش کنه دیگه نزنه تو اونجای هیچ کسی فقط اسم اونجارو نگی ها اجازه کتکت می زنه
گل پسر : نه ایازو میگیرم می برم رو اون نشون میدم تازه همش میگه والله اصلا نمی دونه والله یعنی چی گناه داره
نن جوون : حالا از هادی و بهلولی تشکر کردی اومدن کمکت؟
گل پسر : نه واسه چی ما از اینکارا نمیکنیم
نن جوون : مگر بخاطر تو کتک نخوردند؟
گل پسر : هه تو به این میگی کتک؟
و اینچنین گل پسر با نیشخندی باز از صحنه خارج می شود و نن جوون را در انتظار ماجرای فردا تنها می گذارد.
امان از شما مادر و پسر.... اون یکی چی می خواد بشه؟؟!!!
این یکی خیلی شیطون بلاست همه مونو سرکار گذاشته
لوس و زود قهرکنه
ما تقاص گناهامونو این دنیا میدیم بدست اوشون پاک از دنیا میریم
عجب ایازِ خریــــــــــــــه هااااااااااااااااا
اون سیاهه اندرونیِ منم گل کرد الان
طفلک پسرک با کتک خودش مقایسه کرده