نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

برداشت آزاد

گل پسر: نن جوون تو مدرسه دوتا پسر بد هستند یک تکنیکی دارند؛ میرند می ایستند کنار بوفه وقتی یکی از بچه ها خوراکی میخره کوچیکه با لگد میزنه تو پاش

بعد که بچه بیچاره میخواد اونو بزنه ، بچه بزرگه میاد میگه چرا میزنیش یا باید خوراکیتو بدی به من یا میبرمت دفتر کتک بخوری

اون بچه هم از ترسش خوراکیشو میده

دوست‌هام بهم گفته بودند مواظب باش

منم امروز رفتم بیسکویت خریدم اون بچه کوچیکه اومد لگدم زد منم برگشتم گفتم چرا میزنی

بچه بزرگه اومد گفت زورت به بچه رسیده یا بیسکویتتو بده یا میبرمت دفتر

منم ندادم

نن جوون میدونی خدا هست

کار خدا بود که چندتا بچه بزرگ اومدند اون بچه بزرگ و زدند بچه کوچیکه هم دید اونو زدند خودش فرار کرد

نن جوون میره تو فکر: واقعا چه معنی داره بزور بعضی حرفارو فرو کنیم تو کله بچه ای که وقتی مداد فشاری دو صفر نمیدن بهش میگه خدا نیست  و روزی بخاطر نجات بیسکویتش از دست یک بچه زورگو بخدا ایمان میاره

حیف صد حیف

افسوس هزار افسوس

مامن

گل پسر هم سن الان گل پسر کوچیکه بود تلاش میکرد چهار دست و پا راه بره و از آنجا که به قواعدش آشنایی نداشت شبیه سربازای زخمی آخرین نفس ، خودشو رو زمین میکشید

این شد که نن جوون یکروز اونو نشوند رو زمین و گفت :خوب نگام کن بعدش نوبت توئه

و شمرده و آروم  چهار دست و پا جلوی گل پسر راه رفت بعد چند دور گل پسرو نشوند رو شکمش و به نوبت دست و پاهاشو حرکت داد

اولین قدم رو به جلو که برداشته شد گل پسر لبخند زد و از انروز به بعد سعی کرد و اخرسر تونست مثل نن جوون چهاردست و پا راه بره

و امروز بعد سالها نن جوون با محاسبات انروز ، گل پسر کوچیکه رو نشوند رو زمین و گفت : خوب نگام کن بعدش نوبت توئه

و شمرده و آروم سه دست و پا جلوی گل پسر کوچیکه راه رفت و در تمام مدت که نن جوون مثل حیوان باوفای مشهور چلاق، لنگ لنگان راه میرفت گل پسر کوچیکه هه هه هه خندید و وقتی نن جوون اونو رو شکم گذاشت تا دست و پاهاشو حرکت بده ، شروع به جیغ و داد و چنگ انداختن کرد و کل محاسبات نن جوونی رو بهم ریخت

 اشکال کار از تفاوت دهه ها بود یا دست چلاق نن جوون که نمیتونست رو زمین بزاره، گل پسر کوچیکه حالا حالاها قصد ترک بغل گرم و نرم نن جوون رو نداره.

خدای پشتکار

گل پسر: نن جوون دو نفر هستش ازشون بدم میاد

نن جوون : بیخیال بابا  ولشون کن نه باهاشون حرف بزن نه پیششون بشین

گل پسر: باهاشون حرف که نمیزنم فقط میگردم پیداشون میکنم ببرمشون تو دفتر کتک بخورند

نن جوون: چیکارشون داری آخه

گل پسر: اوندفعه که پام درد میکرد (حدود 1 ماه پیش ) افتاده بودند دنبالم از پشت شال و کلاهمو میکشیدند می انداختند زمین یکبار هم با لگد زدند تو پام

نن جوون: ولشون کن پسرند دیگه ، من میگم پسرا وحشین تو بدت میاد

گل پسر: اگر ولشون کنم از ادمیت درمیان

نن جوون: پیداشون کن بهشون بگو دعا میکنم پاتون درد کنه بعدا یکی بیاد اذیتتون کنه

گل پسر: نه اجازمون گفته هر دعایی بکنید نمیشه هر دعایی نکنید اون میشه

راست میگه ها اونروز منو فراز داشتیم خیلی حرف میزدیم اون گفت اگر الان اجازمون بیاد

منم گفتم نگو اینو والا میاد بعد اون دوباره گفت یکدفعه اجازمون رو باز کرد اومد تو

نن جوون:  حالا بازم میگردی پیداشون کنی؟

گل پسر با اطمینان: اره مگه چی شده

نن جوون : موفق باشی

گل پسر: از بس از کتک میترسند فرار میکنند نمیتونم بگیرمشون من فقط منتظرم بهار بشه پوتینام که سنگینه کفش بپوشم استخونای پام قویتر بشه بتونم بدوم دنبالشون بگیرمشون ببرمشون دفتر.

مصداق عینی

با مادربزرگ چادر چنبق کردیم بریم مسجد برا ختم

دور از چشم قانون بیخود حمایت از کودکان کار ، گل پسر داره بالکن مادربزرگو جارو میزنه د خترداییش که 2 سال  بزرگتره گل پسر کوچیکه رو انداخته رو پاهاش تکون میده تا بخوابونه

مادربزرگ : گل پسر میری از اتاقم تسبیحمو بیاری؟

گل پسر : وای نه نمیبینی از بس خم شدم جارو زدم کمرم شکسته

مادربزرگ: آخه منم پیرم نمیتونم پله هارو بیام بالا

گل پسر: برو تو مسجد تسبیح است

مادربزرگ: آخه من با تسبیح خودم راحتم

گل پسر: وسواس نباش نن جوون گفته وسواس خوب نیست 

منکه میدونم چون زنهای دیگه بهشون دست زدند نمیخواشون

مادربزرگ که تا حالا حامی بزرگ گل پسر در برابر نن جوون بوده با گردنی کج و زبانی قاصر و امیدی ناامید راه میوفته بره که دختردایی تسبیحو میاره

نن جوون تا حالا ساکت و شاهد : نن جوون ، راست گفتند که نوه پسرم از رودخونه رد میکنه ،نوه دخترم ...

پخ خنده مادربزرگ میترکه

نن جوون و نن جوونش با لبی خندان و دلی شادمان میرند که تو ختم فامیل زار زار گریه کنند.

تربیت نااهل را چون گیردکان بر گنبد است

نن جوون برای تیلیاردمین بار: گل پسر الان داداشت هیچ چیز بلد نیست و تورو خیلی دوست داره چشمش همش دنبال توئه

اگر بد رفتار کنی وحشی بازی در بیاری اونم دیوونه و وحشی میشه 

اگر مهربان و اقا باشی اونم خوب و مهربون میشه درست مثل دوربین داره ازت فیلم میگیره

گل پسر: اونکه شارژ نداره

نن جوون با رقص سینه بندری : هه هه پس اینا چیه خودم همش شارژش میکنم

گل پسر: چه فایده همش شارژش میریزه تو پوشکش

نن جوون : دوباره شارژش میکنم اصلا من چی میگم تو چی میگی

گل پسر حرف اخر و میزنه: داداش چون ازم کوچیکتره باید بهم سلام کنه و شما چون ازم بزرگترید باید منو بوس کنید.

و اینچنین شد که نن جوون ماند و گیردکان ماند و گنبدش.