نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

از دست رفته

از کله صبح همه اعضای خانه کوزت وار در حال خانه تکانی هستند که تلفن خانه زنگ میزند

پشت خط پسر کوچیکه دایی شماره ۵ است: من از صبح منتظرم چرا گل پسر نمیاد خونه مادربزرگ

تا گل پسر مطلع میشود پسردایی از دهاتشان (تهران) امده شال و کلاه میکند و مخ پدر را میخورد که برویم خانه مادربزرگ

پدر که ناچار به بردن خواهر عزیزشان به خانه مادرشان در همسایگی مادربزرگ هستند تهدید می کنند که من دو دقیقه ای عمه را می رسانم و برمیگردم و تو هم باید در همان دو دقیقه حسرت دیدار بدر کنی و برگردی

گل پسر با پوشیدن لباس و کفش عید بدون اعتراض راهی میشود

دقیقه اول خانه مادربزرگ پدری: سلام روز مادر مبارک ما کار داریم خداحافظ

مادربزرگ بیخبر از همه جا لکنت زبان میگیرد: خب چرا اومدید پس بمونید بعد شام برید

که با قیافه خندان نن جوون و چشمان قلمبه پدر مواجه میشود و در عمیق ترین خاکریز خودی عقب نشینی می کند

دقیقه دوم خانه مادربزرگ مادری: سلام روز مادر مبارک فردا میبینمتون خداحافظ 

مادربزرگ که عادت به کارهای جن و پری نن جوون و بابای گل پسر دارد بسیار عادی و خونسرد : باشه خداحافظ

دو دقیقه مورد نظر  تمام میشود 

نن جوون : گل پسر بیا بریم

گل پسر در حال شلیک توپ به در و دیوار با پسردایی : شما برید من خودم بعدا میام

نن جوون : چطوری میای؟ 

گل پسر : آژانس میگیرم

بقیه ماوقع بعلت پیشرفت آلزایمر نن جوون معلوم نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد