نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

گل پسر از اولین روز تعطیلات تابستانیش تبدیل به کودک کار شده و صبحها ساعت ۷ با چشمانی نیم باز توسط پدرش کشان کشان به مغازه جدید الاتاسیس پدر برده میشه تا فروشندگی کنه

چند روز اول مشتریها کشایتشو به پدر بردند که گل پسرت سرشو میکنه تو کامپیوتر چیزی هم ازش میپرسیم عصبانی میشه

نن جوون : گل پسر فروشنده باید خوش اخلاق باشه اول کاری مشتریهارو نپرون

گل پسر : حقشونه قیمتها رو زدیم رو وسایل الکی میان میپرسن

نن جوون : خوب شاید سواد ندارن

گل پسر: اه اونا از اول هم معلومه خریدار نیستند الکی هی میان میپرسن هرچی هم میگم باز میپرسن

چند روز بعد پدر شکایت گل پسرو به نن جوون میکنه: گل پسرت ابروی منو پیش مشتریها برد یکی اومد از یک قلم جنس چندتا برد خودم گفتم بهش تخفیف بدم پرید وسط که چرا بقیه پولشو زیاد برگردوندی چرا بهش ارزون دادی صبر کن به نن جوون میگم که ارزون فروختی

چند روز بعد بازم پدر : این پسرت منو بی ابرو کرد مشتری خرید کرده اومده پریده وسط اگر کارت بکشه من می کشم ها

چند روز بعد تر گل پسر با هیجان وارد میشود : نن جوون پسر عمه پسر عمه اومد ۲۳ تومن خرید کرد بعد گفت حالا اینهمه چیز ازت خریدم باید بهم یک چیزی بدی بعدش هم سر خود یک شیشه شور ماشین برداشت رفت هرچی هم سرش داد زدم بزار سرجاش برو بیرون گوش نکرد

نن جوون : یعنی چی مگه میشه هرکی هرچی دلش خواست برداره کل سود خرید اون با ۱۰ درصد دو تومن میشد اونم عوضش جنس برداشته پس تو چکاره بودی 

گل پسر پشیمان از درددل با نن جوون : به من چه من گفتم بزار سرجاش نذاشت تازه دایی میگه تو تهران به مشتری اشانتیون میدن

نن جوون : بله میدن ولی وقتی خریدشون زیاد باشه تو کل سود خرید اونو دادی رفته

گل پسر ناراحت و غمگین : بعدا یادم افتاد کاش با دسته طی میزدم تو کله اش

چند ساعت بعد دم افطار گل پسر پشت تلفن : نن جوون اون مرده بود سرخود شانتیون گرفت اومد یکی از وسایلشو پس داد ده تومنی بود منم پول اشانتیون رو کم کردم بهش ۷ تومن دادم

نن جوون : مگه نباید دو تومن کم میکردی ؟

گل پسر : حقشه همیشه حرف اول مال فروشنده است بهش گفتم برندار

نن جوون : چیزی نگفت؟ 

گل پسر : پرسید پول شیشه شورو کم کردی منم گفتم اره اونم رفت

نن جوون اندر دلش: خوب کاری کردی افرین

فردای اون روز پدر : گل پسر به پسرعمه اش گفته چکار کرده اونم به پسر عمه اش گفته اونم دیوونه شده بود اومد ۱۰۰۰ تومنشو پس دادم ولی بقیه خیلی خوششون اومده بود از کارش گفتند گل پسر دیگه میتونه مغازه رو بگردونه

و اینچنین گل پسر اعتماد بنفس خودش و اعتماد پدرش و نن جوون رو جلب کرد.

نظرات 1 + ارسال نظر
آدینه سه‌شنبه 30 خرداد 1396 ساعت 14:18

سلام
خوبین؟
دمش گرم
شیر شده...

سلام ممنون شیر شده اونم دم دارش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد