نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

نوری در تاریکی

گل پسر 3 سال رو که  رد کرد خواستیم ادای ننه باباهای باکلاس رو در بیاریم و کمی به فکر اینده گل پسر باشیم ؛ علیرغم تمام لگد پرانیهای گل پسر کشان کشان بردیمش کلاس زبان نام نویسیش کردیم

فرداش اومد با شعری نصفه انگلیسی نصفه زبان مادری :

 وان تو تری        تومانی گئیدی  =        یک دو سه       تنبانشو پوشید

شب بعد خوابیدن گل پسر شورای دونفره شبانه برگزار کردیم و نتجیه مذاکرات این شده که سطح کلاسهای زبان شهر خیلی پایین تر از سطح استعداد گل پسره 

فرداش به مرکز مورد نظر رفته و پول کلاس زبان رو به حساب کلاس نقاشی انتقال دادیم و گل پسر رو با مداد رنگیهاش روانه کلاس نقاشی کردیم

شب که خسته از تحصیل هنر به خانه بازگشت نن جوون : گل پسر بیار ببینم چی کشیدی

گل پسر دفتر نقاشی رو اورد صفحه اول چیزی مستطیلی شکل کشیده بود با 5 ستون زیرش

نن جوون : گل پسر این چیه 

گل پسر : گاوه

نن جوون : چرا 5 تا پا داره

گل پسر : هه هه هه 4 تا پا داره این وسطی شیرشه

صفحه دوم شمایل طفل معصومی رو کشیده بود با بلوز و شلوار بانضمام لوله ای کوتاه وسط پاهاش

نن جوون : گل پسر این چیه اینجا

گل پسر : این بچه است اینم جوجولشه

نن جوون : مربی تون چی گفت

گل پسر : نشونش دادم گفت باشه 

و ترم تابستانی گل پسر با سکوت دوطرفه والدین و مربیان سپری شد

سال بعد گل پسر در برابر پیشنهاد رفتن به کلاس زبان فرمودند: مدرسه که رفتم یاد میگیرم چرا خودم اذیت کنم 

سالها گذشت و بالاخره با تمام زر زدنها و مقاومت شدید گل پسر نام نویسیش کردیم و با این توجیه که اگر زبان بلد باشی راحت می تونی با تبلتت بازی کنی و مجبور نیستی همش التماسم کنی برات ترجمه کنم رفت کلاس زبان و تمام ترم غر زد: تعطیلاتمو خراب کردید 

تا اینکه امروز رفت امتحان پایان ترم و برگشتنی اعلام کرد همه رو درست نوشتم الا اسمم ؛  یک چیز مسخره قاتی پاتی نوشتم ولی نگران نباشید چون بقیه اسمشونو درست نوشتند مربی میفهمه ورقه مال منه.

خوشبختانه از خیل خصایص فجیعش که به نن جوون کشیده یکی خوب از اب در اومد : داشتن استعداد  یادگیری زبانهای خارجی.

همراه همیشگی

مرض لاعلاج گل پسر حضور پرشور و دائمیش در تمام مراحل حساس زندگی افرادخانواده است : 

میخوای بری توالت یکهو مثل جن قبل تو میپره تو

میخوای چیزی بزاری دهنت یکهو با نیش باز و نگاه مچ گیرانه جلو روی ادم ظاهر میشه

میخوای بوس و بغل کنی یکهو میبینی کله شو کرده وسطتتون و محکم هر دو رو بغل کرده یا اگر دیر کنه از راه دور داد میزنه جدا نشید منم بیام

میخوای گل پسر کوچیکه رو شیر بدی رو شکمت هوار میشه و اگر رو بدی جلوی چشمان ناباورت ممه رو از دهن داداشش درمیاره شیر میخوره

اخر برج در دوران بی پولی و تاکید بر عدم خرج غیر ضروری میخوای لیست خرید مواد غذایی رو بدی تندی لیستی از وسایل غیرضروری و یا تکراری ارائه میده

میخوای دو دقیقه با حرارت فراوان با همسایه یا خواهرت غیبت کنی دلت باز بشه مرض " نن جوون ؛ نن جوون" میگیره تا اخر سر با دم دست ترین وسیله ممکن دنبالش کنی

علیرغم تاکید و تهدید و تنبیه شدید نن جوون مبنی بر گم و گور شدنش  هنگام بحث مالی  ، بلا استثنا خدمات مشاوره ای منتهی بر جنون نن جوونی ارائه میده

و بدترین موردش وقتی نن جوون میخواد ظرف بشوره و شدیدا غرق افکارشه مرض اب خوردن میگیره

تا نن جوون میخواد اسکاچو برداره ماگ به دست ظاهر میشه 

کمی اب میریزه میخوره تا اینجا مشکلی نیست داره اب میخوره

دست نن جوون تا دراز میشه به شیراب دوباره شیرو باز میکنه کمی اب میریزه تو ماگش شیرو میبنده میخوره و تمام پهنا جلوی سینک ایستاده 

عیبی نداره الان دیگه میره عصبانی نشو نن جوون

اب خوردنش تموم میشه و نن جوون با افکاری نخ کش شده منتظره بره کنار که دوباره شیر ابو باز میکنه اب می ریزه شیر رو میبنده و با ارامشی حرص دراور میخوره

نن جوون : دیگه حوصله مو سر بردی یکبار پرش کن برو کنار دیگه ؛  من رومو برمیگردونم اگر برگشتم دوباره تورو دیدم اب خوردنو یادت میدم

نن جوون پشت به گل پسر میکنه و میخواد برگرده که گل پسر : صبر کن برنگرد (ماگشو میزاره سرجاش می دوئه ) حالا برگرد.

غریزه فراتر از فرهنگ

واسه ساعت 10 تا 11صبح جلسه گذاشتند تو مدرسه دقیقا ساعتی که منو گل پسر کوچیکه غرق خواب ناز بعد صبحانه ایم

صدالبته بدون هیچ گونه کک گزیده گی گرفتیم خوابیدیم

ظهر گل پسر بقصد باج گیری : نن جوون جلسه هم که نیومدی

نن جوون : واسه چی بیام جلسه بهداشت دهان و دندان بود تو که دیگه مسواک هم نمیزنی

گل پسر : هه دوتا زن اورده بودند مثلا قربان ما بودند سرمون داد زدند

نن جوون : واسه چی؟ 

گل پسر با دهانی فراخ و لحنی بغایت غیرانسانی: اره اومدند درو محکم باز کردند گفتند بیاین برید بیرون ببینیم انگار ما برده هاشونیم

نن جوون : کیا؟

گل پسر : معلمهامون دیگه؛  زنهارو دیده بودند داشتند خودشونو نشون میدادند.

خیانت

گل پسر حسب برنامه همیشگیش تبلت به دست رو مبل دراز به دراز افتاده در حالیکه فردا امتحان ریاضی داره

نن جوون برنامه ازدواج رو تو کانال بلاد کفر میبینه 

یکی از عوامل برنامه رو نشون میده پسری جوان تازه کرک و پشم دراورده معصوم خجالتی 

نن جوون : گل پسر ببین این پسره چه خوشگله

گل پسر سرتو تبلت سکوت میکنه این یعنی شروع یک فوران

نن جوون : هوووی گل پسر ببین این پسرو چه خوشگله نگاه کن الان میره ها

گل پسر تبلت بدست و نگاهی همچنان محو بازیش ناگهان نیم خیز میشه صداشو کلفت میکنه در حالیکه رگ گردنش قلمبیده: ببند اون تلویزیونو

نن جوون : واااا واسه چی خدایی خوشگل نیست

گل پسر با دهنی کف کرده و نگاهی خشمگین چون گاو میدان گاوبازی: بابای منو به یک مرد احمق فروختی

جدال بی حاصل

در راستای گوش دادن به نصیحت دوستی جهت برقراری ارتباط با دوستانی چند به قصد جلوگیری از افسردگی نن جوونی ؛ نن جوون زنگیده به دوستی که پاشو بیا نزار من همش بخوابم افسرده بشم

تا دوست بیاد روده های نن جوون که از بیدار بودنش تعجب کردند شروع به فعالیت نمودند

هی نن جوون تحمل کرده تا دوست اومدنی پشت در نمونه هی روده ها فشار اوردند 

اخر سر نن جوون توکل بر نیومدن دوست کرده رفته اتاق فکر

برگشتنی شماره دوست رو گوشی افتاده تماس بی پاسخ

تا بهش زنگ زده دوست گله مند : کجایی درو باز نکردی شکوندمش زنگ هم زدم بر نداشتی

نن جوون با شرمندگی و عذرخواهی میره تو حیاط پشت در و منتظر میمونه تا با شنیدن صدای پای دوست درو باز کنه

دوست میاد و تو حیاط سرسبز و پربار نن جوون که چغاله ها و گوجه سبز و  گوجه قرمزها چشمک میزنن گل پسر کوچیکه رو نگه میداره تا نن جوون خیار کدو بامیه بکاره

با تعارف و اصرار  نن جوون  ناخنکی به چغاله و گوجه ها میزنه و همونطور نشسته میفرسته به خندق بلا

ساعتی بعد میره تا پسرشو از سرویس مهد تحویل بگیره که یکهووو نن جوون یادش میاد دیشب حیاطو سم پاشی کردیم

برق از سر نن جوون میپره زنگ میزنه به دوست که بدو بیا اینجا پسرتو هم بیار که داری می میری

دوست میاد با کلی ادا و اطوار ابکی که ای وای چشمام سیاهی میره 

نن جوون پول میده دست پسر دوست میفرسته مغازه که برو شیر بخر بیار که ننه ات رو کشتم

دوست و پسرش قوطی های شیر رو جلوی چشمای متعجب گل پسر کوچیکه و چشمای نگران نن جوون سر میکشند و به ریش نداشته هر دو می خندند

پسر دوست که 6 سالشه پستونک یدکی گل پسر کوچیکه رو گیر میاره نیم ساعتی مک میزنه از ته دل و بعد صرف شیرینی جامانده از عید میرن

پستونک یدکی یکراست میره تو سطل زباله و نن جوون با تمام وجود ایمان میاره به بیتی از اشعار کتاب فارسی : 

 انکه خوابش بهتر از بیداری است     این چنین بد زندگانی مرده به