نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

دست بالای دست

از همون روز اول تولد گل پسر کوچیکه تا الان که دو سال و سه ماهه شده ؛ هنوز که هنوزه این بچه هیولا با شستن کله اش مشکل اساسی داره

از لحظه ای که بالاتنه اش رو لخت میکنی یکریز ناله میکنه میگه حوله

چرا که بنا بر تجربه دو ساله اش فهمیده که در اوردن بلوز یعنی رفتن به حمام و امدن حوله یعنی در رفتن از حمام

و نن جوون که همیشه شگردی در استین داره در اینروزهای گرم و عرق سوز مردادماهی برای جلوگیری از عرق پزان گل پسر کوچیکه وقتی اونو  برای جیشاندن میبره دستشویی،بی اعتنا به ناله های حوله دار گل پسر کوچیکه  بلوزشو در میاره و از زیر چانه تا ان پایین پایین اش رو میشوره و حوله پیچ میفرسته بیرون و در شرایط نزدیک به گندیدگی موهای سرش به ناچار گریان گریان و کشان کشان میبره حمام تا ابی به تن شپش های بدبخت بخوره

این چنین میشه که بچه گیج میشه ایا در دستشویی باید گریه کنه و حوله شو بخواد یا در حمام و بنا بر احتیاط واجب در هر دو مکان مراسم زار و نزارش بپاست

امروز که دوباره گرفتار حمام نا خواسته شده بعد کمی اه و ناله ساختگی دو دستش رو خیس اب کرده به همه جای سر و صورت و پشت کله اش کشیده و با لحنی جدی و متقاعد کننده فرمودند : سرمو شستم تموم شد تمیز شد حوله رو بیار

۱۸+

گل پسر کوچیکه در حال پرسه زدن تو اشپزخونه و بلعیدن هرچیز قابل خوردنه که بابا از سر کار میاد

با دیدن لبخند نن جوون و ندیدن قیافه دژخیمانه و نشنیدن جیغ بنفش نن جوونی جرات پیدا میکنه تا کمی عشق در بکند و بوسه ای عاشقانه بدزدد

گل پسر کوچیکه مات و مبهوت نگاهی میکند و با کمی ترس و صدایی لرزان : بابا ؛ مامانمو نکن!

بابا رنجور از حضور دومین مدافع نن جوون صحنه رو ترک میکنه

چند روز بعد گل پسر کوچیکه لپهای نن جوون رو ماچ مالی میکنه

شیطنت نن جوون گل میکنه : گل پسر کوچیکه ؛ بابا چطوری نن جوون رو بوس کرد؟

گل پسر کوچیکه : دهنشو اورررررررررددد

با یاداوری صحنه انروز نگاه گل پسر کوچیکه رو سقف ثابت میشه و بعد کمی سکوت صورت نگرانشو به صورت نن جوون برمیگردونه : نن جووووون ؟ دهنت درد گرفت؟


گل پسر از اولین روز تعطیلات تابستانیش تبدیل به کودک کار شده و صبحها ساعت ۷ با چشمانی نیم باز توسط پدرش کشان کشان به مغازه جدید الاتاسیس پدر برده میشه تا فروشندگی کنه

چند روز اول مشتریها کشایتشو به پدر بردند که گل پسرت سرشو میکنه تو کامپیوتر چیزی هم ازش میپرسیم عصبانی میشه

نن جوون : گل پسر فروشنده باید خوش اخلاق باشه اول کاری مشتریهارو نپرون

گل پسر : حقشونه قیمتها رو زدیم رو وسایل الکی میان میپرسن

نن جوون : خوب شاید سواد ندارن

گل پسر: اه اونا از اول هم معلومه خریدار نیستند الکی هی میان میپرسن هرچی هم میگم باز میپرسن

چند روز بعد پدر شکایت گل پسرو به نن جوون میکنه: گل پسرت ابروی منو پیش مشتریها برد یکی اومد از یک قلم جنس چندتا برد خودم گفتم بهش تخفیف بدم پرید وسط که چرا بقیه پولشو زیاد برگردوندی چرا بهش ارزون دادی صبر کن به نن جوون میگم که ارزون فروختی

چند روز بعد بازم پدر : این پسرت منو بی ابرو کرد مشتری خرید کرده اومده پریده وسط اگر کارت بکشه من می کشم ها

چند روز بعد تر گل پسر با هیجان وارد میشود : نن جوون پسر عمه پسر عمه اومد ۲۳ تومن خرید کرد بعد گفت حالا اینهمه چیز ازت خریدم باید بهم یک چیزی بدی بعدش هم سر خود یک شیشه شور ماشین برداشت رفت هرچی هم سرش داد زدم بزار سرجاش برو بیرون گوش نکرد

نن جوون : یعنی چی مگه میشه هرکی هرچی دلش خواست برداره کل سود خرید اون با ۱۰ درصد دو تومن میشد اونم عوضش جنس برداشته پس تو چکاره بودی 

گل پسر پشیمان از درددل با نن جوون : به من چه من گفتم بزار سرجاش نذاشت تازه دایی میگه تو تهران به مشتری اشانتیون میدن

نن جوون : بله میدن ولی وقتی خریدشون زیاد باشه تو کل سود خرید اونو دادی رفته

گل پسر ناراحت و غمگین : بعدا یادم افتاد کاش با دسته طی میزدم تو کله اش

چند ساعت بعد دم افطار گل پسر پشت تلفن : نن جوون اون مرده بود سرخود شانتیون گرفت اومد یکی از وسایلشو پس داد ده تومنی بود منم پول اشانتیون رو کم کردم بهش ۷ تومن دادم

نن جوون : مگه نباید دو تومن کم میکردی ؟

گل پسر : حقشه همیشه حرف اول مال فروشنده است بهش گفتم برندار

نن جوون : چیزی نگفت؟ 

گل پسر : پرسید پول شیشه شورو کم کردی منم گفتم اره اونم رفت

نن جوون اندر دلش: خوب کاری کردی افرین

فردای اون روز پدر : گل پسر به پسرعمه اش گفته چکار کرده اونم به پسر عمه اش گفته اونم دیوونه شده بود اومد ۱۰۰۰ تومنشو پس دادم ولی بقیه خیلی خوششون اومده بود از کارش گفتند گل پسر دیگه میتونه مغازه رو بگردونه

و اینچنین گل پسر اعتماد بنفس خودش و اعتماد پدرش و نن جوون رو جلب کرد.

قصاص به قیامت نمی ماند

وقتی دو سال تمام به بهانه بچه داری روزه خواری کنی نتیجه اش این میشه که :

ناقلای کوچیکت روزی شونصد بار به بهانه اومدن عنش  تورو با دهن روزه و تنی ناتوان بکشونه تو توالت و بزور چند قطره جیش تحویلت بده و وقتی بپرسی پس عنت کو با چشمانی براق لبخندی پر از دندانهای ریزش تحویلت بده

از دست رفته

از کله صبح همه اعضای خانه کوزت وار در حال خانه تکانی هستند که تلفن خانه زنگ میزند

پشت خط پسر کوچیکه دایی شماره ۵ است: من از صبح منتظرم چرا گل پسر نمیاد خونه مادربزرگ

تا گل پسر مطلع میشود پسردایی از دهاتشان (تهران) امده شال و کلاه میکند و مخ پدر را میخورد که برویم خانه مادربزرگ

پدر که ناچار به بردن خواهر عزیزشان به خانه مادرشان در همسایگی مادربزرگ هستند تهدید می کنند که من دو دقیقه ای عمه را می رسانم و برمیگردم و تو هم باید در همان دو دقیقه حسرت دیدار بدر کنی و برگردی

گل پسر با پوشیدن لباس و کفش عید بدون اعتراض راهی میشود

دقیقه اول خانه مادربزرگ پدری: سلام روز مادر مبارک ما کار داریم خداحافظ

مادربزرگ بیخبر از همه جا لکنت زبان میگیرد: خب چرا اومدید پس بمونید بعد شام برید

که با قیافه خندان نن جوون و چشمان قلمبه پدر مواجه میشود و در عمیق ترین خاکریز خودی عقب نشینی می کند

دقیقه دوم خانه مادربزرگ مادری: سلام روز مادر مبارک فردا میبینمتون خداحافظ 

مادربزرگ که عادت به کارهای جن و پری نن جوون و بابای گل پسر دارد بسیار عادی و خونسرد : باشه خداحافظ

دو دقیقه مورد نظر  تمام میشود 

نن جوون : گل پسر بیا بریم

گل پسر در حال شلیک توپ به در و دیوار با پسردایی : شما برید من خودم بعدا میام

نن جوون : چطوری میای؟ 

گل پسر : آژانس میگیرم

بقیه ماوقع بعلت پیشرفت آلزایمر نن جوون معلوم نیست.