نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم
نیمه های پیدا شده من

نیمه های پیدا شده من

حکایت من و گل پسرانم

جاذبه

وقتی گل پسر امتحان علوم داشته باشه و از چهارشنبه تا شب جمعه رو شیرجه بره تو تبلت و 3 تا غلط بیاره تو ورقه ؛  نتیجه اش این میشه که 

پول توجیبی اش رو میده کرانچی اتشین میخره میاره میده دست نن جوون  و میره تا لباساشو قشنگ تا کنه بزاره تو کمدش

و بعد اینکه نن جوون از شوک حاصل از مهربانی بیجا و نظم بی سابقه گل پسر بیرون میاد و سراغ امتحانو میگیره ، گل پسر کلی حاشیه میره و با وجود حواس پرت کنی کرانچی اتشین اخر سر نن جوون کوتاه نمیاد و گل پسر با ترس ولرز ورقه امتحانو میده دستش

 با دیدن ورقه اول چشمای نن جوون دوبل هیکل میشه بعدش جیغش هوا میره  در حالیکه گوشه نگاهش به کرانچیه 

اخر سر وجود ارامبخش کرانچی رو دسته مبل  کار دست نن جوون میده و گل پسر جان سالم بدر میبره

 سوزش کرانچی اتشین با سوزش جوابهای غلط گل پسر قاطی میشه و از دهان تا ما تحت نن جوون رو به چالش میکشه

سوال : جهت جاذبه زمین به کدام طرف است؟ 

جواب گل پسر : علامت فلش به سمت بالا

همون بهتر که مردی نیوتن ندیدی یک ایرانی چطوری رید تو مهمترین اکتشافت

درمانده

سالها پیش وقتی گل پسر 4 _ 5 ساله بود با خودم بردمش ختم یکی از فامیل باباش تو مسجد

بخاطر حضور در جمع زنانه با اخم فراوان یک بسته ادامس به دست، نشسته بود

خانومی جوان سبزه و کوتاه قد از اشنایان سر به سرش میگذاشت و ازش ادامس میخواست

بعد کلی اصرار و خواهش خانومه و نن جوون با اکراه و نارضایتی یک ادامس در اورد و داد بهش

خانومه گرفت و گفت: اینو میبرم واسه پسرم وحید

گل پسر تندی ادامس رو از دستش قاپید و گفت : حالا که نمی خوریش ادامسمو پس بده

سالها گذشته و هر دفعه خانومه گل پسر رو دیده گفته : یک ادامس دادی بهم بعدش هم پس گرفتی و هر دفعه گل پسر شرمگین سرشو انداخته پایین 

روز اول عید تو کوچه بهش برخوردیم

خانومه : گل پسر یک ادامس دادی بهم اونم پس گرفتی

گل پسر چسبیده بهم پچ پچ کنان با خشمی فرو خورده: باید یک ادامس بخرم بدم به این پیرزنه تا دست از سرم برداره

گل پسر خوش شانس

قصد رفتن به خونه مادر زندایی بزرگه کردیم که پیرزنی تنها و دوستدار گل پسره

گل پسر از بس غر زده معافش کردیم تا بمونه خونه مادربزرگ

و گل پسر کوچیکه به بغل رفتیم خونش

از شیشه پنجره نگاه کردم تکیه داده به دیوار پاهاشو دراز کرده و دستاشو رو پاهاش چفت کرده و نگاهش خیره به زمینه

کلی ابراز خوشحالی کرده و هرچی دم دستش اومده چیده جلومون و مدام تعارف میکنه بخورید

و بخاطر سنگینی گوشهاش هرچی گفتیم نشنیده یا چپلوغ شنیده و از بس با داد و هوار حرف زدیم صدامون چند کوچه اونورتر رفته

بعد کلی حرف و مراسم بخور بخور مادربزرگ تنها،  گوشه فرشو بلند میکنه یک اسکناس ده تومنی درمیاره میده دستم و میگه : اینو بده به گل پسر عیدیشه

بعد که متوجه حضور گل پسر کوچیکه تو بغل باباش میشه میگه: عیدی اینم سال بعد میدم

و گل پسر بی زحمت عیددیدنی صاحب عیدی میشه 

گرچه نن جوون قصد تصاحبشو داشت ولی عذاب وجدان نن جوونی مانع از حرام خوری مال صغیر شد.

نماز اول وقت

روز اول عید گیوه هامونو ور کشیدیم تو باد و سوز و سرما راه   افتادیم عید دیدنی

گل پسر که قسمت اعظم عیدیهاشو خونه مادربزرگ از داییها و خاله ها گرفته دیگه ذوق عید نوروز از سرش افتاده و مشغول بازی با داداش رضاعیشه که خبرش میکنیم بپوش بیا 

  بزور و نق و نوق و بزور تهدیدهای ابدار نن جوون دنبالمون راه افتاده 

تازه رسیدیم خونه عمه بزرگه و مدام سیخونک میزنه : اومدم دیدمشون دیگه حالا برم خونه مادربزرگ؟

نن جوون چشماش از بس چشم غره رفته چپلوغ شده

صدای اذان بلند میشه

گل پسر دست میذاره رو زانوش و یکدفعه بلند میشه: خوب دیگه اذان رو گفتند منم دیگه برم خونه مادربزرگ

و در برابر چشمان متعجب و دهان باز جمیع  مهمانان و میزبانان میره تا با بچه های دایی ها و خاله هاش نماز جماعت اتش سوزی برگزار کنه


بلایی که به خیر گذشت

داریم میریم خونه مادربزرگا

 گل پسر تبلتشو رو میزاره تو خونه تا  چیزی دانلود بشه

خونه مادربزرگ هر دو دقیقه میپرسه: کی میریم خونه حوصله ام سر رفت و بالا سر گل پسر کوچیکه که داره میمیره از بی خوابی ؛ انقدر سرو صدا میکنه تا بفرستمش خونه دیگر مادربزرگش پی نخود سیاه

گل پسر کوچیکه کلی چنگ میندازه تو سر و صورتم تا بخوابه و تازه سوزش جای چنگها رفع نشده که گل پسر تالاپ تالاپ کنان  و درهارو کوبان و شکنان برمیگرده بدون هیچ نخودی و گل پسر کوچیکه رو بیدار میکنه

بابا میاد بار و بندیل جمع میکنیم میریم خونه دیگر مادربزرگ تا بعد دیدار بریم خانه مان که طبق روال همیشه نن جوون تو رودروایستی گیر میکنه و پا میشه شام درست میکنه تا دل مادربزرگ تنها نشکنه و در نتیجه دل گل پسر میشکنه که در تلاش جهت برگشت هر چه زودتر به خانه و رسیدن به وصال تبلتشه

و دوباره نق زدنهای دم به دقیقه گل پسر شروع میشه

مسابقه بیست سوالی میزارم تا سرش مشغول بشه ولی 10 دقیقه بعدش به مرحله سوختن میرسه

اخر سر فندک رو بر میداره روشن میکنه و ادای سوزاندن پرده اشپزخانه رو در میاره

کلی نصیحتش میکنم که شوخی شوخی خونه اتیش میگیره و مبادا امتحان کنه و اخر سر راضی میشه تا با شعله فندک قطرات اب روی سینک ظرف شویی رو فراری بده

چند دقیقه میره تو هال و ناگهان با صدای فریادی وارد اشپزخانه میشه در حالیکه شعله های اتیش ازش بلند شده

چند نانو ثانیه طول میکشه تا نن جوون متوجه بشه و قابلمه رو بندازه زمین و دو دستی منبع شعله اتش رو از دست گل پسر بگیره و بندازه تو سینک و شعله های ریخته شده رو موکت رو با دست خاموش کنه و جرقه هارو نابود کنه و دوده هارو جمع اوری و معدوم کنه  و شتر دیدی ندیدی و گل پسر غیبش بزنه

جناب کله دستمال کاغذی رو با فندک اتیش زده بوده

میرم دنبال گل پسر پیداش میکنم گوشه اتاق کز کرده و منتظر دستان شفابخش نن جوون

نن جوون : گل پسر بفکرت نرسید خونه اتیش میگیره؟ مگه دو دقیقه پیش نگفتم نکن خطرناکه ؟ اگر خودت اتیش میگرفتی میسوختی چی؟ 

گل پسر : خودم سوختم دیگه انگشتم سوخت

نگاه میکنم دستمال که اتیش گرفته ننداخته زمین عوضش مدام فوت میکرده خاموش بشه اونم بدتر شعله ورتر شده روی انگشتش کمی تاول زده 

نن جوون : پاشو حالا به بابات نگو با فندک اتیش زدی میگم دستمال تو دستت بوده از شعله گاز اتش گرفته والا حسابت پاکه به مادربزرگ هم همینو میگیم والا به همه میگه گل پسر داشته خونمو اتیش میزده ابرومون میره دیگه از اینکارا نکن؛ نه خونه مادربزرگا ؛ نه خونه خودمون و نه خونه هیچ کس دیگر

و در جواب کارآگاه بازیهای بابا و سوالات مدام مادربزرگ تغییر مصلحتی حقیقت ماجرا قضیه رو ختم به خیر میکنه

دوباره بار و بندیل میکنیم خونه این یکی مادربزرگ و بعد خانه خودمان

گل پسر با انگشت سوخته و چشمانی مشتاق میره سراغ تبلتش و شوکی ناگهان: نن جوون تو اینو خاموش کردی؟ من خوشحال بودم الان شارژش (منظورش دانلوده) تموم شده اینکه اصلا شارژ نشده

بله بابا بنا بر عادت همیشگی موقع ترک خانه مودم رو خاموش کرده 

فلذا گل پسر با انگشتی سوخته بانضمام دماغی سوخته به رختخواب میره و نن جوون تا پاسی از شب صحنه صورت وحشتزده گل پسر رو پشت شعله های بلند اتیش یاداوری میکنه و جگرش اتیش میگیره و از تصور اتش گرفتن و سوختن گل پسر بخودش میلرزه.