-
داستان پیدایش گل پسر دومی 13
شنبه 13 تیر 1394 23:50
عجول 93/11/15 چهارشنبه نی نی گولو یاد گرفته با صدای داداش و باباش بیدار بشه و تا می تونی لگدپرونی کنه حس می کنم خیلی دلش می خواد بیاد بیرون بازی کنه صبحها پدر بابا در میومد تا بیدارم کنه ولی اینروزها کافی یکبار صدام کنه تا نینی گولو بیدار بشه و با مشت و لگد مجبورم کنه از تخت بیام بیرون زورش اونقدری شده که با تکوناش کل...
-
داستان پیدایش گل پسر دومی 12
شنبه 13 تیر 1394 23:49
دلقک خانه 93/11/6 دوشنبه چند روز اخیر گل پسر دومی جوری تو شکمم تکون می خوره که گاهی فکر می کنم مثل این فیلمهای تخیلی الانه که با چنگالاش شکممو پاره کنه با دهانی خون الود بیاد بیرون و از ترس بهش التماس می کنم تورو خدا نکنی این کارو من دوستتم تا دراز می کشم کیفش کوک میشه بپر بپراش شروع می شه گاهی که بدجنسانه می افتم رو...
-
داستان پیدایش گل پسر دومی 11
شنبه 13 تیر 1394 23:42
دو تا گل پسر 93/10/27 شنبه رفتیم سونوگرافی 2 ساعتی نشستیه بودیم که نفر ماقبل ما رفت داخل از ترس اینکه یکی نخودی نره تو نوبت ما رفتیم پشت در کشیک دادیم گل پسر اومد کنارمون گفتنم برو بشین من برم بیام پرسید: بابا هم میاد؟ گفتم :اره محکم سرجاش ایستاد و گفت : منم میام هرچی زور زدیم که راهت نمی دن گفت منم میام و ابروهاشو...
-
داستان پیدایش گل پسر دومی 10
شنبه 13 تیر 1394 23:41
آغاز فصلی نو 93/10/27 شنبه پسری خواهم زائید و نامش را خواهم گذاشت " بهراد" = "بهترین جوانمرد" تا شاید به قداست نامش ، مردی شود از نیک مردان روزگار آمین
-
داستان پیدایش گل پسر دومی 9
شنبه 13 تیر 1394 23:39
گم شدم باز 93/10/23 سه شنبه اینروزها که پیر و خسته شدم نامعلوم جان ترد تازه و جوان لگدهایی به ماتحت شکمم می زنه که از جا می پرم بخصوص وقتی صدای گل پسرو می شنوه که مدام در حال فک زدن و مخ تیلیت کردنه در عرض یک دقیقه بالا پایین چپ و راست شکممو دور می زنه طوریکه فکر میکنم یک گله نامعلوم جان در شکم می پرورانم فردا نوبت...
-
داستان پیدایش گل پسر دومی 8
شنبه 13 تیر 1394 23:38
حال اینروزها 93/10/8 دوشنبه همش درد شکم داشتم و این اواخر مورد مرگی پیش اومد که از ظهر مسجد ختم بودم و همش گریه و زاری و ناهار و شام هم نخورده بودم و تا زنی جیغ می زد انگار که سر مرغو بریدی نامعلوم جان خودشو میزد به دل و روده هام تا اینکه نصف شب رفتم بیمارستان تا صدای قلبشو بشنوم خیالم راحت بشه زنده است " همش تو...
-
داستان پیدایش گل پسر دومی 7
شنبه 13 تیر 1394 23:37
تلنگر 93/9/19 چهارشنبه تا دیروز هر چی زور می زدم باور کنم یکی تو شکمم داره شکم چرانی می کنه و همش وله باورم نمیشد دیروز سرکار که رفتم wc یکهو دستمو گذاشتم رو شکمم و تا میتونستم در فضای اکنده از بوی خوش مستراح قربون صدقه اون توئی رفتم و همه اینها نتیجه خوابی بود که شبش دیده بودم تو خوابم دو تا نوزاد دختر بدنیا اورده...
-
داستان پیدایش گل پسر دومی 6
شنبه 13 تیر 1394 23:36
پایان سه ماهگی 93/9/1 شنبه از هفته پیش یک ضربه های کوچکی زیر ناف حس می کنم بخصوص وقتی تو ماشین بابا مثل سنگای یک قل دوقل بالا پایین می پرم از بس این بنی ادم مارو میندازه تو چاله و در اعتراض بنده میگه : منکه ندیدم (نمی دانم و خلاص جانم) خداروشکر مثل گاو خوردنهام کمی تعدیل شده و نصف شبها بعد از دستشویی ساعت 4 تندی میرم...
-
داستان پیدایش گل پسر دومی 5
شنبه 13 تیر 1394 23:34
اولین دیدار 93/8/18 یکشنبه دیروز شال و کلاه کردیم رفتیم سونوگرافی تا برای اولین بار چشممان به جمال ماحصل تلاشمان روشن شود دکترم قبلا گفته بود نیم ساعت قبلش ابمیوه شیرین بخور منم که نن جوون حرف گوش کن نشستم کنار بخاری چایی خوردم یا خرما حسابی و ابمیوه رو گذاشتم جلوم و تا معده بیچارم جا داشت ریختم و خوردم موقع سونو...
-
داستان پیدایش گل پسر دومی 4
شنبه 13 تیر 1394 23:31
می تپم پس هستم 93/7/17 پنجشنبه 14 مهر وقت ویزیتم بود تا رفتم تو اتاق منشی نامرد یکی دیگه رو فرستاد تو حالا منو دکتریم و یک ناظر بین الملل که داره به تجربیاتش اضافه می کنه این دفعه میرم گیساشو می کنم بهش گفته بودم دوست ندارم هر دفعه میام یکی بشینه پای حرفام اونم زرنگی کرد اول منو فرستاد داشتم درو می بستم که بعدی رو...
-
داستان پیدایش گل پسر دومی 3
شنبه 13 تیر 1394 23:30
شکم چرانی 93/7/07 دوشنبه اینروزها شدم جغد شب وقتی همه خوابند اینوری میشم اونوری میشم حوصله ام سر که می ره پا میشم راه میوفتم تو خونه اول اوستا کریم رو راضی می کنم بعد می چپم تو اشپزخونه بعدش می رم تو حیاط اسمونو بررسی می کنم شاید کشفی چیزی کردم بعد از ترس صبح شدن که باید برم سرکار می دوم تو رختخواب و بزور هم که شده می...
-
داستان پیدایش گل پسر دومی 2
شنبه 13 تیر 1394 23:29
ماه اول 93/6/31 دوشنبه قرار بر این نمودیم که خاله پری بیاد و بره و ما به کار خیرمون برسیم 23 تیر اومد و 30 رفت سر خونه و زندگی خودش ، ماهم گفتیم : حالا دیگه وقتشه ما هم که شدید مسئولیت پذیر و وجدان دار کاری 3 هفته درد شکم داشتم و به خیال خام خود جنابعالیم ، دخترم داشت واسه خودش کنه کاری می کرد و می چسبید بهم دلم شاد...
-
داستان پیدایش گل پسر دومی 2
شنبه 13 تیر 1394 23:29
ماه اول 93/6/31 دوشنبه قرار بر این نمودیم که خاله پری بیاد و بره و ما به کار خیرمون برسیم 23 تیر اومد و 30 رفت سر خونه و زندگی خودش ، ماهم گفتیم : حالا دیگه وقتشه ما هم که شدید مسئولیت پذیر و وجدان دار کاری 3 هفته درد شکم داشتم و به خیال خام خود جنابعالیم ، دخترم داشت واسه خودش کنه کاری می کرد و می چسبید بهم دلم شاد...
-
داستان پیدایش گل پسر دومی 1
شنبه 13 تیر 1394 23:23
یا خدا گفتیم و کار اغاز شد 93/6/31 یک بعد ظهر گرم تابستان از شدت گرما و عطش روزه داری پریدم زیر دوش نگاهم به کاشی های آبی مه بادی تمیز و صیقلی دیوار و قطرات زلال اب دوش بود که یکهوویی فکری بهم الهام شد : یک دختر بزایم و اسمش را بگذارم مهشید خندیدم و با خودم گفتم : هه هه چه بی مزه چند دقیقه بعد بفکر فرو رفتم : خوب اگر...
-
گل پسر دومی
جمعه 12 تیر 1394 14:37
این یکی تازه بدنیا اومده امروز دقیقا 43 روزه است والان رو پاهام داره تکون تکون میخوره شدیدا عاشق منه و وقتی صدامو میشنوه،دهنش خودکار باز میشه بنظرم داره بخاطر همه زحماتم ازم تشکر می کنه و اصلا هم ربطی به شیر و شکم نداره وقتی غرق خوابه می خنده طوریکه خرکیف میشم باهاش می خندم وقتی بیدار میشه صورتش مثل صورت ببر چین چین...
-
گل پسر اولی
جمعه 12 تیر 1394 14:25
میگن دخترا شبیه مادراشون میشن ولی این پسر کله شق لوتی من دقیقا شبیه منه هر چی دوست دارم دوست داره هر رفتاری که در بچه گی داشتم داره کلکهایی که می زدمو بهم می زنه خرابکاریهای منو به ارث برده واسه همین بیشتر از اینکه ازش عصبانی بشم ذوق زده میشم منو میبره به عالم بچه گیم باباش میگه فس گفتی از دماغت افتاده مدل دخترانه...